“نادژدا “ همه اشعار این دو شاعر را به خاطر سپرد. او در زمانهای میزیست که مکتوب کردن شعرهای مقاومت مجازاتی بس سنگین داشت. این اشعار بخش مهمی از هویت او شد و در قالب کتاب “ امید علیه امید “ در آمد.
بازگشت به صفحه نخست > ادبيات پايداری
ادبيات پايداری
-
امید علیه امید
17 ژوئيه, نگارنده : اکرم خاتم -
«حقیقت ساده»
26 ژانويه, نگارنده : منیره برادراناینک فرصتی پیش آمده تا کتابهای سهگانهی «حقیقت ساده»، که در فاصلهی سالهای ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۴ نوشته شده است، در یک جلد گردآوری شود. در چاپ جدید پارهیی تصحیحات و تغییرات اینجا و آنجا انجام گرفته و جلد اول از نو ویراستاری شده است.
-
سی و یکمین شماره "آوای تبعید" ویژه زندان منتشر شد
6 ژانويهسی و یکمین شماره «آوای تبعید» در ۱۸۰ صفحه "ویژهنامه زندان" است. در این ویژهنامه که منیره برادران مسئولیت آن را برعهده دارند، مطالبی میخوانیم از آغاز زندان و زندانی سیاسی در ایران مدرن که با زندان قصر آغاز میشود و به زمان خلافت جمهوری اسلامی به سطح کشور گسترش مییابد.
-
ادبیات زندان
2 مارس 2022, نگارنده : منیره برادرانحدود هفده سال پیش شروع کردم به جمع آوری لیست کتابهای زندان با طبقه بندی زمانی در دو دوره: زندانهای شاهی و زندانهای جمهوری اسلامی. این کتاب شناسی با همکاری رضا معینی صورت گرفت و بار اول در نشریه نقطه منتشر شد. با هر کتاب جدیدی که در باره زندان منتشر می شود، این لیست را به روز می کنم.
-
خاطرههائی از زندان
17 آوريل 2021, نگارنده : فروغ اسدپورمن این روزگاران اسارت بزرگ را نه در نوحه سرایی بر ویرانه ها و طلب مصرانه ی یاری های آسمانی، بل در گردآوری و آماربرداری دارایی های برهم انباشته مان صرف کرده ام، داراییهایی که هیچ دشمن پیروزگر نمیتواند از ما برباید: یادمانهای ما. شکر محمدزاده، سیمین نانکلی، اشرف فدایی، فروزان عبدی چهار دختر مجاهدی هستند که هر یک را بین سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۴دیدم و افتخار آن را داشتم که با آنها هم سلولی و یا هم بند باشم. کنار تخت شان در زندان قزلحصار بنشینم و به خبرهایی که از ملاقات های خانواده هایشان میآوردند یا روایتهای زندگی ای که در «بیرون» داشته بودند، گوش فرادهم. با (...)
-
علیه فراموشی
18 مارس 2021, نگارنده : منیره برادرانمقدمه
”وظيفه حقيقت گوئي كاري است بي پايان و احترام به اين وظيفه با پيچيدگياش تكليفي است كه هيچ قدرتي نمي تواند از آن صرف نظر كند مگر با تحميل سكوت بردگي.”
يادآوري گذشته سياه و دردناك و چالش با آن در جوامعي كه دورههاي جنگ، سركوب، كودتا و ديكتاتوري را پشت سرگذاشتهاند، پروسهاي سخت و بغرنج است. براي كساني كه دردها را تجربه كرده اند، يادآوري گذشته به معناي حس دوباره آن است و براي ديگران كه با بي تفاوتي يا بي خبري نظاره گر رويدادها بوده اند، آگاه شدن از رنجهاي ديگران خالي از درد و احساس گناه نيست.
برخي بر اين نظر هستند كه گذشتهاي را كه در آن هيچ شكوه و (...) -
سرود كارگرانی كه زندان اوين را ساختند
17 دسامبر 2015, نگارنده : مجید نفیسیاي دادخواهان كه روزي اين راز را مي گشائيد
اين زندان را به بناي يادبودي بدل كنيد.
مي كِشيم، مي كِشيم، بر دوش مي كِشيم
از درون راهروهاي تاريك
و ديوارهاي بلند را بالا مي بريم
بر فراز داربست هاي باريك.
آنها چشمان ما را مي بندند
و تنها بهنگام كار مي گشايند.
ما در گروههاي كوچك كار مي كنيم
و سربازان مسلح بگِرد ما مي چرخند.
چه كسي درين راهروها پاس خواهد داد
و چه كسي درين حجره ها منتظر خواهد ماند؟
چه كسي تازيانه را بالا خواهد برد
و چه كسي دردِ گزنده را فرو خواهد خورد؟
هر شب كه به خوابگاه خود باز مي گرديم
پرسش ما از هم اين است:
"كي از اين كار سر باز (...) -
اعدام صادق قطبزاده
24 دسامبر 2013, نگارنده : رضا معینیاعدام قطبزاده یکی از تلخترین رخدادهای اوین در سال ۶۱ است. آخرین شب پیش از اعداماش وی را به حسنیه اوین آوردند. این داستان بر مبنای آن شب نوشته شده که سالها در ذهنم زندانی بود، نمی دانم نمیخواستم و یا نمیتوانستم آن را تصویر کنم! با آنکه سالها بعد میتوانستم انرا دوباره نویسی کنم و یا به اصطلاح امروزی "به روزش کنم"، اما نکردم. نمیخواستم حس و انچه که دیدهها و شنیدههای من از آن روزگار بود و به «داستان» درامده بود "به روز" شود. در سالهای نخست دهه هفتاد، آن را برای دوست خوبم ناصر مهاجر، تعریف کردم و به توصیه و تشویق او در کتاب زندان منتشرشد. و (...)
-
سكوت پر معنی
23 اوت 2011, نگارنده : غریبه از ایرانراننده بليطم را گرفت. سوارشدم. دستم را به ميله بالا گرفته بودم. راهرو پر بود از مسافر سرپايي. سر ايستگاه چند نفري پياده شدند و چند نفر سرپايي نشستند. اتوبوس با ويراژ و بوق و تكان و ترمز هاي ناگهاني بين ماشين ها راهش را باز مي كرد و جلو ميرفت. داشتم دنبال صندلي خالي چشم ميگرداندم كه نگاهم به او افتاد.با روسري گل قرمزش رديف اول زنانه ايستاده بود و به من لبخند ميزد. گفتم شايد با پشت سري ام باشد . برگشتم. پشت سرم ، به جز يك پيرمرد كسي نبود. هرچند نمي شناختمش اما يك جورهايي آشنا مي زد. داشت نگاهم ميكرد و ميخنديد. زل زده بود بصورت من. صداكرد: مهرداد مهرداد. (...)
-
مقدمه کتاب زنان در سایه "در چرایی این دفتر"
28 اوت 2010, نگارنده : مصاحبه ناصر مهاجر با فریبا ایرجزندگى و سرنوشت این زنان مسئلهى ذهنى من شد. حالا مىخواستم بدانم اين زنان وقتى همسرانشان دستگیر شدند یا به جوخههای اعدام سپرده شدند، چگونه در جامعهی مردسالار ما با مشکلات دست و پنجه نرم کردند؟ چگونه بار سنگین تربیت کودکانشان را به دوش کشیدند؟ و چگونه با سنتهای کهنه و دستوپاگیر به مبارزه پرداختند. مىخواستم بدانم اين زنان انقلابى ، پس از آزادى چگونه با بیعدالتىها، تبعیضها، بیحقوقی، فشار روحی و اقتصادی، جنگیدند و وا ندادند.
ناصر مهاجر: سال ٥٧ تا ٦٠ به مبارزه روی آوردی؛ در پیوند با یک جريان سیاسیى چپگرا. بهار آزادى و دموکراسی نیمبند که رخت بست و (...)
برگ پیشین | برگ پسین