بازگشت به صفحه نخست > ادبيات پايداری > امید علیه امید
امید علیه امید
اکرم خاتم
دو شنبه 17 ژوئيه 2023
تقدیم به تمامی همسران #خاوران
زندگی ما همسران خاوران شباهتهای بسیار با زندگی نادژدا ( به روسی یعنی امید) ماندلشتام دارد. ما نیز چون او دههها دادخواه عزیزانمان هستیم. اوسیپ در گورهای جمعی کنار اردوگاه کولیما به خاک داده شد و عزیزان ما نیز در گورهای جمعی خاوران.
مواجه او با فقدان همسرش و نحوه دادخواهی او درسهای بزرگی برای ما دارد.
**********
“نادژدا “همسر “اوسیپ ماندلشتام “ ۸۱ سال عمر کرد که ۱۹ سال آن همسر او بود و ۴۲ سال بیوهاش. بیوه بزرگترین شاعر شوروی هویتی بس عظیم بود و تعداد آنها در دهه ۳۰ و ۴۰ آنقدر زیاد بود که میتوانستند اتحادیه صنفی بزنند.
هویت “نادژدا” با دو شاعر پیوند داشت، همسرش و “آنا آخماتوا”. زبان شعری این دو شاعر وامدار نثر عالی روسی در نیمه دوم قرن ۱۹ بود .”آخماتوا “همیشه میگفت که بیشتر شخصیتهای داستایوفسکی قهرمانان پا به سن گذاشته پوشکین هستند.
“نادژدا “ همه اشعار این دو شاعر را به خاطر سپرد. او در زمانهای میزیست که مکتوب کردن شعرهای مقاومت مجازاتی بس سنگین داشت. این اشعار بخش مهمی از هویت او شد و در قالب کتاب “ امید علیه امید “ در آمد.
کرملین اعلام کرد هر کس این کتاب خارج از کشور نشر یافته را داشته باشد، بشدت مجازات خواهد شد. تنها کرملین از این کتاب به خشم نیامد. روشنفکران بسیاری هم از افشا همکاریشان با کرملین وحشت کردند. عده ای از روشنفکران منفعل هم گفتند بردهِ حکومت بودن آنقدر دلسرد کننده نیست که از نظر اخلاقی صفر باشیم.
“نادژدا “معتقد است رنج موجب اعتلا هنر نمیشود. این سفسطهی زشتی است. رنج کور میکند، کر میکند، ویران میکند. “اوسیپ “ پیش از انقلاب هم شاعر بزرگی بود و “آنا “و “مارینا تسوتایوا” هم بدون این همه رنج شاعرانی میبودند که حال هستند.
هویت “نادژدا “را فرهنگ تشکیل داده بود. او سعی کرد که اشعار “اوسیپ “را زنده نگه دارد نه خاطره او را . او ۴۲ سال بیوه شعرهای او بود نه خود او، اگرچه که او را عاشقانه دوست داشت. این عشق نخبه گرایانه فقط در بستر فرهنگ تحقق می یابد نه رختخواب. او در آخر عمرش “اوسیپ” را بیشتر از روز عروسیاش دوست داشت و علت محذوب شدن خواننده به کتابش هم همین است.
“اوسیپ” در جایی گفته بود تنها در روسیه است که با وجود گرامیداشت شعر، شاعران را می کشند.در اینجا شعر انگیزه رایج برای قتل است.
او لحظهای دچار بدفهمی نشد که از قطار تاریخ به مقصد آینده عقب افتاده است. او بخوبی میدانست که این قطار از اردوگاههای کار اجباری و اتاق گاز سر درمیآورد.
( برگرفته از جستاری در کتاب “اگر حافظه یاری کند” از جوزف برودسکی با ترجمه طهورا آیتی)