بازگشت به صفحه نخست > بازداشت، زندان، شکنجه و اعدام > دربارۀ کمیتۀ دفاع از حقوق زندانیان سیاسی (فروردین ١٣٥٧-دی١٣٥٧)
دربارۀ کمیتۀ دفاع از حقوق زندانیان سیاسی (فروردین ١٣٥٧-دی١٣٥٧)
گفتگوی منیره برادران با ناصر پاکدامن
شنبه 20 سپتامبر 2008
در شمارۀ گذشته و به دنبال مسائل فنی که در مرحلۀ ویرایش و آماده سازی "بیداران" پیش آمد قسمت دوم مصاحبۀ منیرۀ برادران با ناصر پاکدامن به صورتی نامناسب و نا مفهوم و پیش از اتمام ویرایش منتشر شد. با پوزش از دوست ارجمند آقای پاکدامن و خوانندگان، دراین شماره متن کامل و تصحیح شدۀ این قسمت از مصاحبه تجدید چاپ می شود.
بیداران"
در اواخر اسفند ١٣٥٦ و نوروز ١٣٥٧ در زندان قصر، زندانیان سیاسی برای خواسته هاشان دست به اعتصاب غذا زدند. محمد اعظمی که یکی از نمایندگان اعتصابیون بود، در نشریه نقطه شماره ٤ و ٥ (١٣٧٥) خواستهای زندانیان را موارد زیر بر می شمرد:
١- بهبود وضعیت غذا و نظارت زندان بر آشپزخانه و تعیین برنامه غذائی از سوی زندانیان
٢- طولانی تر شدن مدت ملاقات
٣- دادن روزنامه سانسور نشده
٤- دادن کتابهای شماره دار و مجاز
٥- بهبود وضعیت درمان و بهداشت
٦- در اختیار داشتن رادیو
یک ماه پس از این اعتصاب، مقامات رژیم شاهی عقب نشینی می کنند و رئیس زندان قصر اعلام می دارد که تمام خواستهای زندانیان برآورده خواهدشد.
در همین زمان بولتن هائی از جمله در دانشگاه ها توزیع می شد و اخبار این اعتصاب را انعکاس می داد. این بولتن ها از طرف کمیته ای بود که در آن زمان در دفاع از حقوق زندانیان سیاسی در ایران تشکیل شده بود. این کمیته شاید اولین نمونه در نوع خود بوده باشد. (در باره این کمیته و کمیته های مشابه دیگر در سال ١٣٥٧ در همان شماره از نشریه نقطه اطلاعاتی به قلم هدایت متین دفتری آمده است.)
برای آشنائی با فعالیتهای این کمیته گفتگوئی دارم با آقای ناصر پاکدامن، از دست اندرکاران این کمیته.
١- اعتصاب غذای زندانیان سیاسی در زندان قصر و تشکیل " کمیته دفاع از حقوق زندانیان سیاسی ایران"
آقای پاکدامن، " کمیته دفاع از حقوق زندانیان سیاسی ایران" چه زمانی و با چه هدفی تشکیل شد و موسسین آن چه کسانی بودند؟
این کمیته در روزهای اول سال ١٣٥٧ تشکیل شد. اعتصاب غذای زندانیان سیاسی در زندان قصر، از اواخر سال ٥٦- روز ٢١ اسفند- شروع شده بود و در واقع ادامه "اعتصاب ملاقات" زندانیان سیاسی بود که از بهمن ماه آغاز شده بود. "اعتصاب ملاقات" اعتراض زندانیان سیاسی بود به شرایط ملاقاتها و تضییقات و محدودیتهای متعددی که مقامات زندان برای ملاقات زندانیان با بستگان و خویشان خود ایجاد کرده بودند. حالا آن "اعتصاب ملاقات" به "اعتصاب غذا" بدل شده بود با خواستهای گستردهتر و وسیعتر: "دسترسی به همۀ نشریات و مطبوعات فارسی و خارجی. بهبود وضع غذای زندان و داشتن یک ناظر از هر بند در آشپزخانۀ زندان. داشتن رادیوی چند موج. ملاقات حضوری خارج از میلهها با افراد خانوادۀ خود. امکان ملاقات با افراد فامیل درجه دوم".
اعتصاب غذا، اعتراض به وضعیت غیرانسانی زندانیان سیاسی و اعتراض به رفتار خودسرانه و اهانت بار دستگاههای امنیتی و مقامات زندان قصر بود.
زندانیان می خواستند رادیو داشته باشند، بتوانند با اقوام و خویشاوندان خود در شرائط بهتری ملاقات کنند، زمان ملاقات بیشتر شود و وضعیت غذائی شان بهبود یابد.
تعداد کسانی که در این اعتصاب شرکت داشتند، بالغ بر ١٥٠ تا ٢٠٠ نفر بود. در ١٥ فروردین ١٣٥٦، در اعلامیهای به امضای "دانشجویان دانشگاه تهران" می خوانیم که "اعتصاب غدا از تاریخ ٢١ اسفند ١٣٥٦، همزمان در بندهای ٢ و ٣ و ٥ و ٦ زندان قصر آغاز شده و سپس دیگر بندها و زندانها به اعتصاب پیوستهاند...". به استثنای محافل نزدیک به زندانیان، کسی از این اعتصاب مطلع نبود. در رادیو و تلویزیون و روزنامه ها هم که اصلا خبری نبود. همۀ منابع معمول خبررسانی، همچنانکه در مورد هر عمل و اقدام اعتراضی می کردند، ساکت و صامت مانده بودند. جز اخبار درگوشی، در جامعه خبری از این حادثه وجود نداشت. اما بتدریج این شایعات و اخبار بیشتر پخش می شد و به زبانها میآمد و به گوشها میرسید و نگرانی و خشم و همدردی و اعتراض بر می انگیخت.
در اول فروردین ٥٧، آقای حاج سیدجوادی نامه ای خطاب به رئیس دیوان عالی کشور، در دفاع از زندانیان سیاسی و خواستهای ایشان و در اعتراض شدید "به حملات وحشیانۀ مأموران زندان به زندانیها و پدران و مادران آنها" به رفتار دولت نوشت و از این "مهمترین مقام قضائی کشور " خواست که نه تنها "از ضابطین دادگستری، یعنی مأموران شهربانی و مسئولین زندان قصر" بخواهد که با خواستهای زندانیان موافقت کنند و از "مسئولین انتظامی" هم بخواهد که "مسئولین حملات وحشیانه به زندانیان و پدران و مادران آنها را برای رسیدگی به دادگستری تخویل دهند " بلکه خود نیز اگر "شهامت و جرأت" دارد "از دولت" بخواهد "که وضع زندانیان سیاسی بیگناه ایران از نو مورد رسیدگی قرار گیرد".
رونوشت این نامه به دبیرکل وقت سازمان ملل متحد، فدراسیون بینالمللی حقوق بشر، سازمان عفو بین الملل، سازمان صلیب سرخ جهانی، انجمن قضات دموکرات و انجمن بین المللی حقوقدانان فرستاده شده بود.
چند روز پس از انتشار این نامه، در یکی از روزهای عید، پنجشنبه ١٠ فزوردین هم اعلامیهای انتشار یافت که آقای حاج سیدجوادی هم از تدوین کنندگان و امضاءکنندگان اصلی آن بود. اعلامیه، ضمن اعتراض به رفتار مقامات مسئول با زندانیان سیاسی و خانوادههای ایشان و حمایت از زندانیان اعتصابی و خواستهای آنها، خبر میداد که امضاءکنندگان به تشکیل کمیته ای برای دفاع از حقوق زندانیان سیاسی اقدام کردهاند. اعلامیه چنین آغاز میشد:
« بیش از دو هفته است که صدها نفر از زندانیان بیگناه سیاسی ایران در زندان قصر برای اعتراض به تحمیل شرائط ظالمانه درحال اعتصابند. برادران و خواهران بیگناه ما بدون کوچکترین حمایت قانونی، راهی جز دست زدن به اعتضاب غذا نداشتهاند درحالی که کلیۀ مقامات مسئول حکومت در قبال این بیعدالتی آشکار سکوت اختیار کردهاند. مبارزان ما بر خلاف قانون اسیر و دربند میباشند و با طول مدت اعتصاب اکنون در خطر مرگ قرار دارند.
مأموران مسلح زندان این اعتصاب بحق و اعتراض خانوادههای زندانیان را با گلوله و چوب و چماق جواب میدهند.
وظیفه و مسئولیت فرد فرد ملت ایران پیوستن به این اعتراض و دفاع از حقوق قانونی زندانیان سیاسی است.
به این وسیله برای حمایت از حقوق قانونی آنان، "کمیتۀ دفاع از حقوق زندانیان سیاسی ایران" تشکیل می شود.
ما از کلیۀ هموطنان آزادیخواه میخواهیم که با امضای این بیانبه به این کمیته بپیوندند و حمایت بیدریغ خود را از فریاد اعتراض این بیگناهان که در کلیۀ زندانهای ایران به سر میبرند اعلام دارند. »
اعلامبه سپس با این عبارت پایان میگرفت: «این کمیته با استفاده از کلیۀ موازین قانونی داخلی و بینالمللی، خواهان آزادی بیقید و شرط زندانیان سیاسی ایران میباشد.»
این اعلامیه به امضای بیش از ٥٠ نفر رسید و به این ترتیب پنجاه – شصت نفری با اسم و رسم و علناً به دفاع از زندانیان اعتصابی برخاسنه بودند و ضمن محکوم کردن سیاست و رفتار سرکوبگر دستگاه حاکم، آزادی بیقید و شرط زندانیان سیاسی را خواستار میشدند.
در آن شرائط اختناق و سرکوب، فعالیت آزادانه ممکن نبود و جو خفقان پلیسی حاکم هنوز همه چیز را در خود گرفته بود. برگزاری جلسهای با حضور همۀ امضاءکنندگان ممکن نبود. فعالیت دفاعی از زندانیان سیاسی در عمل و با استناد به قوانین جاری کشور و پیمانها و قرادادهای جهانی (که همگی به امضای دولت ایران رسیده بود) شکل میگرفت. فعالیتی که قانونی بود هرچند که وضع موحود امکان حضور علنی را به کمیته نمیداد. اینکه بیانیۀ "اعلام موجودیت" متذکر می شود که امضای این بیانیه به معنای پیوستن به کمیته است، راهحلی است که برای حل این مشکل یافته شده بود.
کمیته که همۀ فعالیتهایش حاصل کار گروهی افراد معدود بود در واقع تنها از ازین گروه مرکب نمی شد چرا که فعالیتهایش از تأیید و پشتیبانی گروه وسیعی از شهروندان برخوردار بود. به این ترتیب شمارۀ امضاءکنندگان / اعضاء رو به افزایش میرفت بی آنکه امضاءکنندگان هرگز فرصت یک دیدار دستجمعی را به دست آورند و یا بتوانند با دیگر اعضاء در روابط و مسئولیتهای منظم و سازمانیافته قراز بگیرند. شبکه های روابط شخصی بود که برقراری تماس و شور و مشورت و خبرگیری و خبررسانی را ممکن می ساخت.
چند روز بعد از انتشار آن اعلامیۀ "اعلام موجودیت"، در روز پنجشنبه ١٧ فروردین، چند تنی از امضاءکنندگان در منزل آقای حاج سیدجوادی گرد آمدند تا دربارۀ چگونگی ادامۀ فعالیتها تصمیم بگیرند.
تا آنجا که حافظه یاری میکند، حاضران این جلسه، علاوه بر آقای حاجسیدجوادی و خانم کیان کاتوزیان عبارت بودند از شمس آلاحمد، اسلام کاظمیه، عبدالکریم لاهیجی، مریم متین دفتری، هدایت متیندفتری، مجتبی مفیدی، منوچهر مسعودی و منوچهر هزارخانی و این بنده. و شاید هم یکی دو تن دیگری که نام آنها را از یاد بردهام. درهر حال اگر با گذشت این همه سالها، نام کسی از قلم افتاده باشد، پیشاپیش عذر میخواهم. اینها کسانی بودند که از ابتدا در فعالیت کمیته سهیم بودند. همچنان که همواره پیش میآید، حضور همه در فعالیتها همواره یکسان نبود و علاوه برین و از جمله بعضی هم بعداً به دلیل گرفتاری یا به دلائل دیگر، از کمیته کنار کشیدند. جلسات در منزل آقای حاج سیدجوادی تشکیل می شد. ایشان داوطلبانه پذیرفتند که محل کمیته در منزل ایشان باشد و مکاتبات کمیته به نشانی منزل ایشان انجام شود. ایشان بودند که همواره همۀ نامه ها و تلگرافهای کمیته را امضاء میکردند. امروز هم نمیدانم که اگر آن روز ایشان چنین جسورانه عمل نکرده بودند، مشکل نشانی و محل چگونه حل میشد؟ در آن روزگار این جسارت، رهگشایی و یاوری بسیار مهمی در کارها بود.
اولین اقدام کمیته، ارسال تلگرافی بود اعتراضآمیز با امضای آقای حاجسیدجوادی به دادستان کل کشور دربارۀ اعتصاب غذای "گروه انبوهی از زندانیان سیاسی" در زندانهای قصر و اوین. تلگراف در آغاز می گفت که "بیش از سه هفته است گروه انبوهی از زندانیان سیاسی در زندان قصر و پس از آن در زندان اوین... در حال اعتصاب به سر می برند" و پس از معرفی کمیته "که برای احقاق حقوق پایمال شدۀ زندانیان سیاسی تشکیل شده" و "ضمن اعتراض به خشونتهای پلیس و بیاعتنائی مقامات مسئول" به خواستهای اعتصابیان، به تأکید میخواست "که در اسرع وقت، این تقاضاهای قانونی مورد توجه سریع قرار گیرد: "اکنون جان بسیاری از زندانیان سیاسی، به خاطر ادامۀ اعتصاب، در خطر قرار گرفته است".
رونوشت این تلگراف از جمله برای کمیسیون عرایض مجلس شورای ملی، دادستان دادرسی ارتش، سازمان عفو بینالمللی، صلیب سرخ جهانی و کمیتۀ جهانی حقوق بشر فرستاده شده بود.
اقدام دیگر کمیته، انتشار "تراکت" زیر بود که تاریخ ١٢ فروردین را دارد:
« هموطنان،
زندانیان سیاسی، پس از سه هفته اعتصاب غذا برای برخورداری از ابتدائی ترین خواستها، چون حق خواندن کتاب و روزنامه و بهبود غذا و حق ملاقات خانواده ها، در خطر مرگ قرار دارند.
با اظهار همدردی و اعتراض، همراه با افکار عمومی جهان، به یاری آنان بشتابید».
علاوه برین با توجه به استقبالی که از "بیانیۀ اعلام موجودیت" به عمل آمده بود و هنوز بسیاری به امضای آن مایل بودند کمیته تصمیم گرفت که جمعآوری امضاء را ادامه دهد.
تصمیم دیگر کمیته اقدام به انتشار یک بولتن یا خبرنامه بود، تا بتواند اخبار مربوط به اعتصاب غذای زندانیان سیاسی و پیامدهای آن و عکس العملهای داخلی و جهانی آن را منعکس کند. نخستین شمارۀ این خبرنامه با عنوان "بولتن کمیتۀ دفاع از حقوق زندانیان سیاسی ایران"، در روز یکشنبه ٢٠ فروردین منتشر شد.
کمیته در ٢٣ فروردین دومین فهرست اسامی امضاءکنندگان "اعلام موجودیت" را به عنوان شمارۀ فوق العادۀ بولتن کمیتۀ دفاع از حقوق زندانیان سیاسی ایران انتشار داد. در صدر این "اعلام موجودیت"، عبارت زیر را میخوانیم که دعوتی بود به همراهی و پیوستن:
«هموطنان گرامی، از هر طبقه و صنفی که هستید و با هر وسیله ای که در اختیار دارید به این جنبش دفاع از حقوق زندانیان سیاسی بپیوندید. این نامه را امضاء کنید و برای ما بفرستید. »
فوق العاده با ٢٣٠ امضاء منتشر شد. باز هم همچنان کسانی بودند که به دعوت کمیته پاسخ مثبت می دادند و "اعلام موجودیت" را امضاء می کردند و یا به امضاء می رساندند و یه کمیته می رساندند. در مجموع، تعداد کل امضاءکنندگان از ٤٠٠ نفر هم تجاوز کرد. همین خود میتواند علامتی باشد از علاقمندی و توجه مردم به مسئلۀ زندانیان سیاسی در آن زمان و همچنین نشانهای از استقبال ایشان از اقدام کمیته.
اسم این افراد جائی در بولتنها چاپ شده است؟
بله. در فوقالعاده و در شمارههای ٤ و ٥ بولتن، نام و نام خانوادگی همۀ امضاءکنندگان به چاپ رسیده است.
این بولتن ها چگونه منتشر می شد و عموما در کجاها توزیع می شد؟ در چه تیراژی تقریبا؟
بولتن را به کمک زیراکس تکثیر می کردیم. در آن زمان نشریاتی بودند که به کمک زیراکس انتشار می یافتند و به «ادبیات زیراکسی» معروف بودند. این بولتن در زمره «ادبیات زیراکسی» می گنجید. بولتن خبری کمیته دفاع از نخستین نشریات زیراکسی آن دوران بود. بولتن ما در آغاز یک صفحه آ٤ پشت و رو بود و در اول کار و تا زمانی که اعتصاب غذای زندانیان ادامه داشت، بصورت روزانه منتشر می شد.
تیراژ آن مشخص نیست. این نوع نشریه ها که در آغاز چند صد نسخهای تکثیر میشدند، پیش میآمد که چندین بار به همت علاقمندان تجدید چاپ میشدند و دست به دست می گشتند. توزیع بولتن عمدتا در تهران بود اما به شهرستانها هم می رفت. این بولتن به خارج از کشور هم فرستاده میشد. هم به دست کنفدراسیون می رسید و هم به کمیتههایی که درین و آن کشور اروپا و آمریکا برای دفاع از زندانیان و یا برای دفاع از حقوق بشر فعال شده بودند. البته بولتن به دست سازمانهای بینالمللی نظیر عفو بینالملل هم رسانده می شد.
سعی این کمیته بر آن بود که در چارچوب حقوق بشر فعالیت کند و فعالیتش هم علنی باشد. مکاتبات کمیته را آقای حاج سیدجوادی، از طرف کمیته امضاء میکردند. نشانی برای تماس با کمیته هم نشانی منزل ایشان بود. این از دفعات اولی بود که یک جریان غیردولتی و مخالف جرات می کرد که نام اعضای خود را علنی کند و نشانی پستی هم داشته باشد.
این اعتصاب غذا در آن زمان انعکاس بزرگی پیدا کرد. من شنیدم که این حادثه در مجلاتی چون اشپیگل و لیبراسیون هم منعکس شد. تلاشهای کمیته چقدر در این کار موثر بود؟
همانطور که گفتم در آن موقع کمیتههایی در این و آن کشور برای دفاع از زندانیان سیاسی و یا برای دفاع از حقوق بشر در فعالیت بودند. کنفدراسیون از اوائل دهۀ چهل دفاع از زندانیان سیاسی را در صدر فعالیتهای خود قرار داده بود و درین زمینه فعالیت مستمر و مؤثری را ادامه میداد. در چند سال پیش از انقلاب هم کمیته های دیگری، برخی مختلط و مرکب از ایرانیان و خارجیان (مانند کمیته ای که در اوائل دهۀ هفتاد میلادی به همت رضا براهنی و با شرکت کسانی چون آرتور میللر و تئودوروف در نیویورک تشکیل شده بود و یا کمیتۀ دیگری که در پاریس با شرکت ژان پل سارتر از همان ایام تشکیل شده یود) و برخی تنها متشکل از ایرانیان، مثل کمیته هایی که در رم و استکهلم و یا پاریس تشکیل شده بود. بیشتر این کمیته ها، در سال ١٣٥٦ و به دنبال بالاگرفتن موج اعتراضات در ایران، کم و بیش همزمان با یکدیگر، در این و آن کشور تشکیل شدند و مستقیم و غیرمستقیم و از راههای گوناگون با فعالان داخل کشور در تماس بودند و فعالیتهای دفاعی و حقوق بشری داشتند و از جمله به تکثیر نوارها و تجدید چاپ و توزیع اعلامیه ها و خبرنامه ها و نشریات رسیده از داخل کشور همت میکردند. از جملۀ این تشکلها، در پاریس کمیتهای به نام "کمیته برای دفاع از حقوق بشر و پیشبرد آن در ایران" تشکیل شده بود که از اعضای آن آقایان بنی صدر، احمد سلامتیان، خانم مولود خانلری و دکتر امیر پیشداد، فرهنگ قاسمی بودند. یکی از اقدامات این کمیته، چاپ نشریه ای بود که از حدود اوائل زمستان ١٣٥٦ آغاز به انتشار کرد و در هر شمارۀ خود به تجدید چاپ و تکثیر تمام اعلامیه ها و بولتن ها و نشریات زیراکسی که کمیته از ایران دربافت کرده بود اقدام می کرد. حجم نشریه که در قطع "آ ٤" منتشر می شد در آغاز از سی چهل صفحه تجاوز نمیکرد اما بعدها و در شماره های آخر از ٢٠٠ و ٣٠٠ صفحه هم تجاوز کرد. آخرین شمارهای که من از این نشریه دیدهام شمارۀ ١٦ است که در تاریخ ١٠ دی ١٣٥٧ انتشار یافته است. گویا یک شماره هم پس ازین منتشر شده باشد. در مجلدات این نشریه می توان به مجموعۀ خوبی از اعلامیه ها و نامه های سرگشاده و نشریات زیراکسی آن دوران دسترسی پیدا کرد.
روز ٢١ مارس ١٩٧٨- اول فروردین ٥٧- کمیته ای در پاریس تشکیل شد به نام کمیته دفاع از زندانیان سیاسی در ایران که ریاست آن را ژان پل سارتر بر عهده داشت. بدنبال تشکیل این کمیته و در اثر فعالیتهای آن، اعتصاب غذای زندانیان سیاسی در مطبوعات فرانسه انعکاس بیشتری یافت.
در داخل ایران هم علاوه بر کمیتۀ دفاع از زندانیان سیاسی، "جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر" هم بود که پیش از کمیته و در حدود اوائل سال ١٣٥٦ تشکیل شده بود و در زمینۀ دفاع از زندانیان سیاسی هم فعالیت مستمری داشت. این جمعیت به ابتکار و با شرکت مهندس بازرگان، دکتر سحابی، حسن نزیه و چند تن دیگر از فعالان نهضت آزادی تشکیل شده بود و کسانی چون دکتر کریم سنجابی، مهندس لطفالله مقدم مراغهای از اعضای فعال آن بودند. این جمعیت روز ١٧ فروردین تلگرافی در مورد اعتصاب غذای زندانیان زندان قصر به دبیرکل سازمان ملل، کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل و صلیب سرخ جهانی فرستاد و خواستار اقدام عاحل ایشان شد.
همچنین برخی کسان دیگر و خاصه تعدادی از وکلا هم با استفاده از روابط خود با سازمانها و تشکلهای بین المللی، اخبار را به خارج منتقل می کردند. خبرنگاران خارجی هم که در ایران بودند و یا به ایران میآمدند با کمیته و اعضای آن تماس میگرفتند. بولتن کمیته به انگلیسی هم ترجمه میشد و به دست سازمانهایی چون عفو بینالملل هم میرسید. البته تنها ما نبودیم که اخبار اعتصاب را منعکس می کردیم و همانطور که گفتم اخبار از راههای مختلف به خارج می رسید و البته کمیته هم یکی ازین مجاری خبررسانی بود. در خارج هم کمیته ها و نهادهای مختلفی به پخش اخبار و سازماندهی اعتراضات و همبستگیها کمک می کردند. در این زمینه هم نقش کنفدراسیون را نباید فراموش کرد که پراهمیت و چشمگیر بود.
انعکاس جهانی اعتصاب غذای زندانیان سیاسی بسیار گسترده و وسیع بود. برای نمونه در فرانسه، گذشته از "لوموند"، "لیبراسیون" هم در روزهای ١٤ و ١٥ فروردین خبر اعتصاب را انتشار داد. این خبر، در آلمان در هفتهنامه "اشپیگل" و در انگلستان، در روزنامۀ گاردین منتشر شد.
بولتن نه تنها اینگونه انعکاسها بلکه همچنین اعلامیههای همبستگی با زندانیان اعتصابی را هم منتشر می کرد (اعلامیه های دانشجویان دانشگاه های تهران، تبریز، مشهد، دانشگاه ملی و نارمک و کانون نویسندگان ایران...).
آیا مواردی بود که در آن کسانی که بیانیه کمیته را امضاء کرده بودند و یا در فعالیتهای کمیته دخالت داشتند، مورد آزار و اذیت پلیس و ساواک قرار گرفته باشند؟
اینکه تمام کسانی که بیانیه را امضاء کرده بودند، مورد آزار و تهدید قرار گرفته باشند، تا آنجا که من اطلاع دارم، باید بگویم که نه. برای اینکه در آن موقع دستگاه دولت داشت شرایط جدیدی را آزمایش می کرد. این سیاست جدید بیشتر سیاست ارعاب و ضرب و جرح مخالفان بود و از همان هفتههای اول آغاز فعالیتهای اعتراضی در تابستان ١٣٥٦ شروع شده بود. با چماق و چاقو به سراغ فعالان و مخالفان میرفتند و از آنها تا سرحد مرگ پذیرائی میکردند. در سال ١٣٥٦، کسانی و از جمله خانم ناطق، نعمت میرزازاده (آزرم)، منوچهر هزارخانی و اسلام کاظمیه به این سرنوشت دچار شده بودند. در هفته های نخست سال ١٣٥٧ هم با دکتر حبیب الله پیمان (١٩ فروردین) و کریم لاهیجی (اواخر فروردین ١٣٥٧) همین رفتار را کردند. در خانه یا دفتر دیگرانی هم بمب منفحر میکردند. مهندس بازرگان، دکتر سنجابی، مهندس مقدم مراغهای، محمود مانیان (همگی در ١٩ فروردین ١٣٥٧)، منوچهر مسعودی و هدایت متیندفتری (هر دو در ٢٩ فروردین) ازین جمله بوند. پیامهای تلفنی تهدیدآمیز هم ترفند دیگر دستگاههای امنیتی بود که اغلب این فعالیتها را به نام "سازمان زیرزمینی انتقام" امضاء میکرد. همین سازمان بود که مدتها، در بهار ١٣٥٧، برای آقای حاجسیدجوادی، پیامهای تهدیدآمیز تلفنی می فرستاد. و همانها هم بودند که دختر کوچک ایشان را در خیابان با ماشین تعقیب و تهدید به مرگ میکردند. پس در آن زمان، گروهی از فعالان و مخالفان هدف ارعاب و سرکوب دستگاههای امنیتی قرار میگرفتند و چه بسا همکاری با کمیته هم درین امر بی تأثیر نبوده است. در ماههای بعد، قدرت جنبش اعتراضی به جائی رسید که دیگر مقاومت و سرکوب امنیتی را بیفایده می ساخت.
اعتصاب غذای زندانیان در ٢٣ فروردین ١٣٥٧ پیروزمندانه به پایان رسد. بولتن در شمارۀ ٤ خود از "حماسۀ زندان قصر" مینویسد: "پس از یک ماه مقاومت، سرانجام زندانبانان در برابر زندانیان تسلیم شدند. اعتصاب پیروز شد و از اراده و تصمیم این بیگناهان، حماسهای جاویدان آفریده شد".
اعتصاب که پایان گرفت کمیته همچنان به کار دفاع از زندانیان سیاسی ادامه داد. بولتن در سرمقالۀ شمارۀ بعدی خود نوشت "اعتصاب پیروز شد اما..." این نه پایان مسئلۀ زندانیان سیاسی است و نه پایان نگرانبهایی که دربارۀ وضع ایشان وجود دارد (شمارۀ ٥، ٣٠ فروردین). و از همین رو کار و فعالیت کمیته به شکل دیگری ادامه مییابد.
٢- آزادی برای زندانیان سیاسی و دادگاه برای آمران و عاملان سرکوب و شکنجه.
کمیته پس از پیروزی اعتصاب زندانیان، چه فعالیتهایی داشت؟
همانطور که گفتم هدف اولیه از تشکیل این کمیته که جنبه فوریت هم داشت، حمایت از خواستهای زندانیان اعتصابی و تلاش برای انعکاس آن اعتصاب بود. اما با پیروزی اعتصاب، این هدف بزودی جای خود را به هدفهای وسیعتر و گستردهتری داد. کمیته در روز ١١ اردیبهشت متن "منشور" خود را منتشر کرد. درین منشور اهدافی مطرح می شد که چارچوب فعالیت کمیته را گسترش میداد و از حمله، این بار نفس مسئله زندانی سیاسی و سرکوب سیاسی بود که به عنوان هدف فعالیت کمیته اعلام میشد. این منشور که متن آن در اینجا میآید، با استناد به اصولی از بیانیه جهانی حقوق بشر آغاز می شود:
منشور
«از آنجائی که شناسائی حیثیت ذاتی کلیۀ اعضای خانوادۀ بشری و حقوق یکسان و انتقال ناپذیر آنان اساس آزادی، عدالت و صلح را در هر جامعه ای تشکیل می دهد،
با توجه به اینکه هر کس حق زندگی، آزادی و امنیت شخصی دارد و از هیچ کس نمی توان سلب آزادی کرد مگر به دلائل قانونی و طبق مقررات قانون و احدی را نمی توان تحت شکنجه یا مجازات یا رفتاری قرار داد که ظالمانه یا برخلاف انسانیت یا شئون بشری یا موهن باشد، و در مورد کلیه افرادی که از آزادی خود محروم شده اند، باید با انسانیت و احترام به حیثیت ذاتی شخصی انسانی رفتار شود،
با توجه به اینکه همۀ آنچه با زندانیان سیاسی سروکار پیدا می کند، در پرده ای از ابهام فرو رفته است؛
ما امضا کنندگان،
با استفاده از کلیه حقوق و امکاناتی که قوانین موجود در اختیار کلیه افراد کشور گذاشته است و با عنایت به بیانیه مورخ ٢٢ فروردین ١٣٥٧ مشتمل بر بیش از٤٠٠ امضاء، تشکیل کمیته دفاع از حقوق زندانیان سیاسی ایران را اعلام می داریم تا بکوشیم که
با گردآوری اخبار در بارۀ بازداشت شدگان و زندانیان سیاسی
با آگاه نمودن افکار عمومی به وضع و حقوق زندانیان سیاسی
با کمک و راهنمائی بستگان و کسان زندانیان سیاسی در حل مشکلات خود
با تقاضای آزادی زندانیان، تبعید شدگان و بازداشت شدگان سیاسی
با حمایت مداوم و مؤثر از حقوق زندانیان سیاسی
تکالیف انسانی و قانونی خود را انجام دهیم.»
کمیته از همگان خواسته بود که این منشور را امضاء کنند و به امضاء رسانند "و ازین راه به دو خواست اصلی ملت ایران یعنی آزادی رندانیان سیاسی و بازگشت تبعیدشدگان سازمان" دهند.
ملاحظه می کنید که درین منشور، محدودۀ فعالیت کمیته گسترش پیدا کرده است و با اینکه فعالیت کمیته همچنان در چارچوب حقوق بشر می ماند، اما ازین پس کمیته سعی میکند به جنبههای مختلف سرکوب سیاسی هم توجه کند.
درین دوره، کمیته ضمن اینکه همچنان به وضع زندانیان و بهبود شرایط زندانها توجه داشت "آزادی بیقید و شرط زندانیان سیاسی" را در صدر برنامۀ کار اصلی خود قرار داد.
این خواستی بود که تبدیل شد به شعار اصلی تظاهرات و اعتصابات؟
درست است. این شعار،یکی از شعارهای محوری دوران انقلاب بود.
آن زمانها پیش میآمد که شاه یا نخستوزیر به مناسبتی و مثلاً در جواب خبرنگاری، از مسئلۀ زندانیان سیاسی و شکنجه و زندان حرف بزنند و یا روزنامهها اخباری دربارۀ آزادی زندانیان چاپ کنند، کمتر می شد که بولتن درینجور مواقع ساکت بماند و این اظهارات و اخبار را به سکوت بگذراند. نظام حاکم اصلاً وجود زندانيان سياسي را منکر ميشد و از "زندانی امنیتی" صحبت میکرد. در ٢٠ شهریور ١٣٥٧، روزنامههای کثیرالانتشار با حروف درشت خبر دادند که "٣٣٣ نفر از کسانی که به اتهامات امنیتی دستگیر و زندانی بودهاند از زندان آزاد شدند" و نام و نام خانوادگی ٣٣٣ نفر هم به دنبال این خبر به چاپ رسیده بود.
بولتن در شمارۀ ١١ خود (اول مهر ١٣٥٧) به بحث در صحت و سقم این خبر پرداخته بود و بر لحن مبهم خبر تکیه کرده بود که مقصود از ین جمله که " کسانی که به اتهامات امنیتی دستگیر و زندانی بودهاند"، درست معلوم نیست؟ این فهرست اسامی بازداشتیها را هم شامل میشود یا نه؟ و بعد هم در این فهرست نام کسانی ذکر شدهاست که قبلا آزاد شدهاند و برخی از آزادشدگان هم اصلاً محکومان غیر سیاسی و عادی هستند...
غرض ذکر نمونه ای بود از نوع برخورد با مقامات و اظهارات آنها. از دیدگاه شهروندی که باید بداند و وظیفۀ دستگاهی که موظف است پاسخگو باشد. نوعی طرح سئوالهاتی که شاید در ذهن و زبان دیگرانی هم بود و در هر حال طرح علنی آنها، به نوعی دستگاه را به زیر سئوال می کشید و رنگ و بوی ادعانامه پیدا می کرد.
یادمان نرود که دفاع و حراست از حقوق بشر (از عدم تجاوز به حرمت انسانی و آزادی اندیشه گرفته تا همۀ حقوق و آزادیهای فردی و جمعی، اقتصادی و فرهنگی...)، هنوز و تا آن زمان که قهر حکومتی و دولت قدر قدرت در کار است، همچنان میتواند در بستر مبارزات مدنی و سیاسی هر جامعه، سلاح کارساز و قاطع و لازم و مؤثری باشد. شرط لازم موفقیت، رعایت اصالت این نوع مبارزات دموکراتیک است و پرهیز از آمیختن آنها با مبارزه برای کسب قدرت سیاسی. آنجا که چنین نشده است، مبارزه دوامی نداشته است و مصلحتهای سیاسی، اعم از خارجی یا داخلی، بر فعالیتها سایه انداخته است.
کمیته نه تنها شعار آزادی زندانیان سیاسی را مطرح کرد بلکه محاکمه آمران و عاملان شکنجه را هم طرح کرد (شمارۀ ٩، ٢٥ تیر ١٣٥٧) و حتی تا آنجا پیش رفت که از "دولت در دولت بودن" دستگاه ساواک سخن گفت و خواستار برچیده شدن ساواک شد (شمارۀ ١٢، ٢٥ مهر ١٣٥٧)
به یاد داشته باشیم که در آن زمان نام ساواک هنوز وحشت برانگیز بود و اینجور حرف و سخنها میتوانست در شکستن فضای رعب حاکم مؤثر باشد.
کمیته، درین دوران از فعالیت خود، فقط به مسئلۀ زندانیان سیاسی نمیپرداخت و بیش از بیش به قربانیان اشکال دیگر سرکوب سیاسی هم توجه میکرد و از جمله به مسئلۀ ناپدیدشدگان.
مگر آن زمان هم این پدیده وجود داشت؟
بله. کسانی بودند که ناپدید شده بودند و از سرنوشتشان خبری نبود. در شماره های ٧، ٨ و ١٤ بولتن، اسامی برخی از ناپدیدشدگان آمده است.
کمیته از مسئله تبعیدشدگان هم غافل نماند. سرمقالۀ شماره ١٠ بولتن (١٠ شهریور) چنین عنوانی دارد: "آزادی زندانیان سیاسی و بازگشت تبعیدشدگان، نخستین شرط احیای قدرتهای قانونی در ایران امروز". در همین شماره نام و مشخصات برخی از تبعیدشدگان چاپ شده است. بولتن همچنین به موج بازداشتهای جدید هم اعتراض می کرد و سعی داشت که نام و مشخصات بازداشت شدگان را به دست آورده، منتشر کند.
من خرداد آن سال دستگیر شدم. در زندان بودم که شنیدم نام من هم در لیست زندانیان به خارج درز کرده است. این از طریق اقداماتی بود که شما انجام می دادید؟
: به دقت نمیدانم. باید به شمارههای بولتن کمیته دفاع نگاه کرد. بولتن از شماره ٧ (اول خرداد) شروع کرد به انتشار نام و مشخصات زندانیان سیاسی. در شماره های مختلف، و البته تا جائیکه اطلاعات به ما می رسید، اسامی افراد زندانی و بازداشت شده چاپ می شد. اطلاعات عمدتاً از طریق برخی خانوادهها و بستگان و دوستان زندانیان گردآوری میشد. بر اساس این اطلاعات، فهرستی الفبائی از زندانیان تدوین میشد و کوشش میشد که در برابر نام هر "زندانی" همۀ اطلاعاتی که دربارۀ او به دست ما رسیده بود (نام و نام خانوادگی، تاریخ توقیف، تاریخ محکومیت، نوع محکومیت،...) ثبت شود. البته این اطلاعات همواره کامل نبود ولی با همۀ نقائصی که داشت، در پیشرقت کار ما بسیار مؤثر بود.
در آغاز دسترسی به اسامی و مشخصات زندانیها مشکل بود. حتی بسیاری از زندانیان آزاد شده هم به آسانی حاضر نبودند از زندان بگویند و شرحی دهند که در زندان با چه شرایطی مواجه بودند و یا اطلاعاتی از نام و مشخصات دیگران بگویند.
در آن زمان چنین رفتار و رویهای خیلی مرسوم نبود. یکی، به دلائل امنیتی بود. دلیل دیگر این استدلال بود که این همه آدم در زندان است و شکنجه شده؛ صحبت کردن از فرد من بیمعنی است.
بله درست است. یکی از توجیهات این بود که فرد وجود ندارد و ما نمیخواهیم شاخص شویم. اما مسئله دیگر این بود که صحبت کردن از زندان کار ساده ای نیست. دورۀ زندان دورۀ وهن آمیزی است و نمی توان به سادگی آن را برای همه بازگو کرد. پس همه حاضر نیستند که این تجربۀ ضدانسانی را به یاد آورند. من خود دوستان بسیاری داشتهام که هیچوقت حاضر نشدند از "ایام محبس" خود حرفی بزنند.
باید بگویم که کمیته در ادامۀ فعالیت خود بیش از بیش توانست از همکاری فعال برخی از زندانیان سیاسی سابق و یا بستگان و خانوادههای ایشان برخوردار شود. همانطور که گفتم، جمعآوری نام و مشخصات زندانیان سیاسی با کمک ایشان صورت گرفت و برخی ازیشان نیز به تدریج در تهیه و پخش بولتن نقشی فعال یافتند.
تجمع خانواده ها از سال ١٣٥٠ جلوی زندان قزل قلعه شکل گرفت و در سال ٥٧ گسترده تر شد. در فروردین آن سال تعداد نسبتا زیادی از آنها بطرف دفتر نخست وزیری در خیابان پاستور حرکت کردند. از نزدیک شدن آنها به محوطه جلوگیری به عمل آمد. خانم متحدین از طرف جمع، نامهای به مقامات نخستوزیری داد. دراین نامه، خانواده ها خواستار رسیدگی به خواستهای زندانیان اعتصابی شده بودند. اقدام دیگری که به یاد دارم تجمع خانواده ها جلوی دانشگاه تهران بود، که فکر کنم منجر به بازداشت عدهای هم شد.
در ١١ شهریور ١٣٥٧ اعلامیهای با امضای "از طرف کلیۀ خانواده های زندانیان سیاسی ایران" با عنوان "زندانیان سیاسی را آزاد کنید" منتشر شد که "آزادی فوری همۀ" زندانیان سیاسی را خواستار میشد (بولتن، ١١، ١ مهر ١٣٥٧). در شماره های بعدی بولتن و از جمله در شمارۀ ١٣ (آبان ١٣٥٧) هم نامه های برخی از خانوادهها و بستگان زندانیان سیاسی چاپ شده است. ازجمله خانواده های علی اصغر خرسند و نسترن آل آقا هم در مورد فرزندانشان نامه هائی نوشته بودند که در بولتن به چاپ رسید.
آیا کمیته موفق شد که تماسی هم با زندانیان داشته باشد؟
از ابتدا کوشش ما بر این بود که چنین تماسهایی را داشته باشیم اما چنین چیزی در آن شرائط، چندان سهل و آسان نبود. همانطور که گفتم منبع اصلی اطلاعات ما، خویشان و بستگان و دوستان زندانیان سیاسی بودند. بعضی از خانواده ها و اقوام زندانیان نامه ها و اطلاعاتی به ما دادند. خانواده ها در آن موقع جمعی تشکیل داده بودند که با کمیته هم در تماس بودند و آنجا که لازم می دیدند در اقدامات خود از همکاری و همراهی این و آن عضو کمیته هم کمک می گرفتند.
کوشش بر این بود که هر اطلاعی که از وضع زندانها و زندانیان به دستمان میرسید در بولتن منتشر کنیم. به این ترتیب بود که بولتن موفق شد اطلاعات گوناگونی دربارۀ وضع و شرائط زندانهای تهران و شهرستانها ( از جمله زندان وکیل آباد مشهد)، نام و مشخصات زندانیان زندان اصفهان، برگزاری مراسم تشییع و تدفین عزیز یوسفی (از مبارزان سرشناس کرد که پس از ٢٥ سال زندان، در تابستان ٥٧ آزاد شد و متأسفانه چند زمانی بعد فوت کرد) در مهاباد (که با تظاهرات تشییعکنندگان و مداخلۀ نیروهای انتظامی و توقیف بسیاری از مشایعان همراه شد)، اعتصاب غذای زندانیان سیاسی در زندان اوین، و... در شمارههای مختلف خود منتشر کند. بسیاری ازین اطلاعات به همت این و آن یک از همکاران به اطلاع سازمانهای بینالمللی (سازمان ملل، عفو بینالملل، حقوقدانان دموکرات ...) و روزنامههای خارجی می رسید.
حادثه ای که آن زمان پیش آمد و خیلی هم سروصدا پیدا کرد، نامه بهروز حقی منیع از درون زندان بود. او درین نامه، چگونگی دستگیری، بازجوئیها و شکخجه ها و وضعیت زندانهای خود و هم زنجیرانش را شرح داده بود. این نامه به دست کمیته رسید و از این طریق به خارج فرستاده شد. در روز ٤ خرداد (٢٥ مه) یک کنفراس مطبوعاتی در پاریس برگزار شد این کنفراس را انجمن دفاع از زندانیان سیاسی ایران که به ریاست ژان پل سارتر و با عضویت نویسندگان و روشنفکران فرانسوی در فروردین همان سال تشکیل شده بود برگزار کرد. درین کنفرانس که به وسیلۀ سارتر افتتاح شد، نامۀ بهروز حقی منیع و همچنین نامه ٣٢ تن از زندانیان تبریز در اختیار مطبوعات قرار گرفت. نامۀ بهروز حقی انعکاس فراوانی یافت و خبرگزاریها، این خبر را به سراسر جهان مخابره کردند. خبر در روزنامههای معتبر جهان منتشر شد. در فرانسه، از جمله روزنامههائی چون لوموند و لیبراسیون و اومانیته، این نامه را چاپ کردند. متن کامل این نامه در شماره ٩ بولتن (٢٥ تیر ١٣٥٧) به چاپ رسید. این نامه سند گویا و تکاندهندهای بود در افشای دستگاه سرکوب و شکنجۀ ساواک و برای جلب همدردی اعتراض آمیز افکار عمومی جهان با وضعیت زندانیان سیاسی در ایران. اقدام بهروز به عنوان اقدامی شجاعانه و جسارت آمیز همچنان در ذهنم باقی مانده است.
آن زمانها یک بولتنی هم درمی آمد به نام همبستگی. این ادامه بولتن کمیته دفاع از زندانیان سیاسی نبود؟
نه. اما کمیته هم در نشر آن همکاری میکرد. کمیته دفاع در زمینه هائی که به کارش مربوط می شد با انجمنهای دموکراتیک مشابه همکاری میکرد. یکی از این همکاریها شرکت در "هفته همبستگی" بود که سازمان ملی دانشگاهیان ایران تصمیم گرفته بود به مدت یک هفته از ٦ تا ١١ آبان در کلیۀ دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی کشور برگزار کند. هفته ای بود برای اعلام همبستگی دانشگاهیان با مردم. هر روز از روزهای این هفته، به بحث و گفت و گو دربارۀ یک موضوع خاص اختصاص داشت. یکی از این موضوعات، سانسور و آزادی مطبوعات بود و یکی هم آزادی زندانیان سیاسی و بازگشت تبعیدشدگان. کمیته در این هفته همبستگی شرکت داشت.
حادثه مهم آن زمان اعتصاب مطبوعات بود که با روی کار آمدن دولت ازهاری و برای اعتراض به اشغال نظامی اداره و دفتر روزنامه ها در ١٧ آبان آغاز شد و ٦١ روز، تا ١٦ دی، ادامه یافت. درین مدت هیچ روزنامه ای منتشر نمی شد. و آنهم درست در همان زمانی که مردم تشنۀ خبر یودند. سازمان ملی دانشگاهیان ایران، کانون نویسندگان ایران و کمیته دفاع از حقوق زندانیان سیاسی ایران تصمیم گرفتند که برای جبران این خلاء اطلاعاتی به انتشار خبرنامهای اقدام کنند. این خبرنامه که "همبستگی" نام داشت، دو- سه بار در هفته، در چهار صفحه در قطع "آ ٤" منتشر می شد و اخباری را که از گوشه و کنار مملکت میرسید و بیانیهها و اعلامیه های افراد و سازمانها و اخبار اعتراصات و تظاهرات و اعتصابات را چاپ می کرد. مثلاً یادم می آید که در یکی از شمارهها، خبرنامۀ اعتصابگران شرکت نفت را چاپ کردیم. یا نوشته های روزنامه های خارجی دربارۀ رویدادهای انقلاب ایران را چاپ میکردیم و از جمله مقاله ای را که یک روزنامه ایتالیائی از میشل فوکو دربارۀ انقلاب ایران چاپ کرده بود، ما ترجمه و در بولتن آوردیم. همبستگی منبع اطلاع خوب و معتبری است برای رویدادهای آن روزها خاصه اکنون که "تاریخ نویسان مکتبی" به شدت مشغول "بازنویسی" تاریخ آن دوران هستند.
تا پایان اعتصاب مطبوعات (١٦ دی)، همبستگی منتشر می شد و بیاندازه مورد استقبال قرار میگرفت و به هر کجا هم که می رسید تجدید چاپ و تکثیر و توزیع میشد.
جدا از انتشار این بولتن ها و این همکاریها، آیا کمیته اقدامات دیگری هم در راستای رسیدگی به خواستهای زندانیان صورت داد؟ مثلاً تماس با مقامات و یا با مجامع بینالمللی؟
اگر هم ما می خواستیم، مقامات حاضر نبودند با ما تماس داشته باشند. در همان آغاز کار، آقای حاج سید جوادی از طرف کمیته، نامه ای به مقامات دادگستری نوشت و برین نکته تکیه کرد که تمام زندانیان سیاسی در شرایط مشکوکی محاکمه شده اند و بیگناه هستند و پس باید آزاد شوند.
اما بعدها، در آذر ماه همان سال، آقای حسین نجفی وزیر دادگستری پیغامی فرستاد و گفت که مایل است با جمعیت هائی که در حوزه دفاع از حقوق بشر و حقوق اجتماعی فعالیت می کنند، ملاقات داشته باشد و دربارۀ مسئلۀ زندانیان سیاسی با آنها گفت و گو و مشورت نماید. ما هشت- نه نفری از گروههای زیر به دفتر او رفتیم: جمعیت حقوقدانان، سازمان ملی دانشگاهیان، کمیته دفاع از حقوق زندانیان سیاسی، کانون نویسندگان ایران و کانون وکلا (امیدوارم که نامی را از قلم نینداخته باشم!).
اگر اشتباه نکنم این ملاقات مربوط می شود به دورۀ شاپور بختیار؟
نه، فکر کنم زمان حکومت ازهاری بود. ملاقات ٦ آذر ٥٧ بود. شریف امامی رفته بود و ازهاری آمده بود. وزیر دادگستری که از قضات خوشنام بود با ادب و احترام از ما پذیرائی کرد و گفت: "شما را خواستهام برای مشورت. تا دیروز ما بعنوان وزارت دادگستری هیچ اطلاعی دربارۀ کسانی که در دادگاههای نظامی محکوم می شدند، نداشتیم. چند روز پیش دادرسی ارتش صورت اسامی کسانی را که در این دادگاهها محکوم شدهاند، برای ما فرستاد. طبق این صورت تعداد کسانی که اکنون در زندان بسر می برند، حدود ٣٠٠ نفر است. تاکنون ما تمام کسانی را که محکومیتشان زیر ١٠ سال بوده، آزاد کرده ایم. این ٣٠٠ نفر کسانی هستند که جرائم سنگینی را مرتکب شده و چه بسا مرتکب قتل شده اند و په همین علت محکومیتهای سنگین دارند (از بیش از ده سال تا ابد). می خواهم با شما مشورت کنم که با این زندانیانی که چنین محکومبتهای سنگینی دارند، چه باید بکنیم؟ و اکنون برای آزادی زندانیان چه ضوابط و معیارهایی می توانیم انتخاب کنیم؟"
بحثی درگرفت. دوستان کمیته دفاع، آمار آقای وزیر را زیر سوال بردند و گفتند که طبق آمار ما تعداد زندانیان از ٣٠٠ نفر بیشتر است و هم اکنون بیش از ٥٠٠ نفر در زندانها زندانی هستند. همانطور که گفتم کمیته فهرستی از نام و مشخصات زندانیان تهیه کرده بود و کوشش کرده بود که برای تک تک ایشان برگه های انفرادی درست کند. این بحث که تمام شد، بحث اصلی آغاز شد و ما گفتیم این کسانی که شما به جرم بزرگ آنها اشاره میکنید، در دادگاه هائی محاکمه شده اند که اصلا دادگاه نبوده و «بیدادگاه» بوده. بنابراین نمی توان به احکام چنین دادگاههائی استناد کرد. در پایان بحثها، حاضران همه متفق القول گفتند که تنها راه حل اینست که کلیه کسانی که در زندان هستند آزاد شوند، از همۀ زندانیان سیاسی سابق هم که تا کنون آزاد شدهاند اعادۀ حیثیت سیاسی و حقوقی شود و از تعقیب و توقیف و محاکمۀ کسانی هم که به علل سیاسی تخت تعقیب قرار گرفتهاند خودداری شود. یعنی که تنها راه حل، یک "عفو عمومی" واقعی است. البته با توجه به حساسیتی که در آن موقع اصطلاح "عفو عمومی" بر میانگیخت (بسیاری استدلال می کردند که کسی را "عفو" میکنند که جرمی کرده باشد. زندانیان سیاسی که جرمی مرتکب نشدهاند) ما برای بیان منظور خودمان، به جای "عفو عمومی"، از اصطلاح دیگری استفاده میکردیم که بر خط بطلان کشیدن کامل بر همۀ پروندهسازیها، محکومیتها و تبعات قضائی و حقوقی آنها دلالت میکرد.
این پیشنهادی که آخرسر داده شد و در واقع اعلام عفو عمومی بود، مورد تائید آقای وزیر هم قرار گرفت. او خود پذیرفت که تنها راه حل درست همین است و گفت که "من می روم شرفیاب می شوم و روز پنجشنبه ماده واحده را به مجلس می برم و به تصویب می رسانم".
آن روز پنجشنبه آمد اما در اخبار رادیو که مذاکرات مجلس را گزارش دادند، هیچ صحبتی از این موضوع به میان نیامد. احتمالاً، نجفی رفته بود و "شرفیاب" هم شده بود اما "مقامات بالا" طرح او را رد کرده بودند.
آزادی آخرین گروه از زندانیان سیاسی در بهمن ماه با بالا گرفتن موج اعتصابات اتفاق افتاد.
چون برادر من هم جزو این گروه از زندانیان بود، به خاطر دارم که آنها در شب ٣٠ دی - ٤ روز بعد از رفتن شاه- از زندان آزاد شدند.
تا آن هفته های آخر هم دستگاه حاضر نبود کسانی را که در آن محکمه های نظامی که روی دادگاه بلخ را سفید میکردند، محکوم شده بودند آزاد کند! محکومانی که وکیل تسخیری داشتند. وکلای تسخیری که از میان افسران بازنشستۀ ارتش انتخاب میشدند و "دفاع" آنها اغلب خودش یک ادعانامه بود. این حرفها خاطره ای را به یادم می آورد: در آن بهار آزادی، کانون نویسندگان، خانهای برای محل فعالیتهای خود اجاره کرده بود. در ١٣٥٩ که من هم از دبیران کانون بودم، روزی صاحبخانه آمده بود برای گرفتن کرایهخانه. در دفتر کانون، "پوستر" بزرگی از گلسرخی بر دیوار بود. صاحبخانه که چشمش به "پوستر" افتاد، گفت: "من در دادگاه، وکیل تسخیری او بودم. هرچه به او توصیه کردم که کمی کوتاه بیا. تو جوانی. به جوانی خودت رحم کن. این کارها را نکن، گوش نداد و اعدام شد". اینهم صحبت آن آقا بود و آنهم پس از سالها و پس از آنهمه حرف و سخن دربارۀ ساواک و شکنجه و زندان و زندانیان سیاسی.
تا چه زمانی انتشار این بولتن ها ادامه یافت؟
این بولتن تا ماه دی منتشر شد. شمارۀ ١٤ آخرین شماره است که تاریخ ١٤ دی ١٣٥٧ را دارد. در ابتدای کار، همانطور که پیش ازین اشاره کردم، در روزهای اعتصاب غذای زندانیان، خبرنامه روزانه منتشر می شد اما بعد از آن به دو هفته یک بار تقلیل یافت.
بعدها من خبردار شدم که این بولتن در همان زمان در خارج از ایران به انگلیسی ترجمه میشد و در اختیار این و آن سازمان حقوق بشری قرار میگرفت. در سپتامبر ١٩٧٩ مجموعۀ این بولتنهای ترجمه شده را مجلۀ Index on Censorship با پیشگفتاری از ادوارد مورتیمر و مقدمه ای از هدایت متیندفتری به چاپ رساند. این مجله که در آغاز برای مبارزه با سانسور در کشورهای اروپای شرقی به وجود آمده بود بعدها به نشریه ای در دفاع از آزادی اندیشه تبدیل شد. پس از انقلاب هم چندین بار مقالاتی دربارۀ سانسور در جمهوری اسلامی منتشر کرد. در آن زمان نشریه ای بود بسیار معتبر و فعال در زمینۀ مبارزه با سانسور. درست نمی دانم پایان کارشان چه شد؟
Index on Censorship حالا یک سایت اینترنتی است که حوزه کارش مبارزه با سانسور و سرکوب نویسندگان و روزنامه نگاران است.
و حالا سؤال آخر: چرا بعد از انقلاب این کمیته تداوم نیافت؟ به ویژه وقتی در نظر بگیریم که پس از انقلاب موضوع زندانی سیاسی و اعدامها همچنان موضوع روز باقی ماند و حتی ابعاد وسیعتری به خود گرفت؟
فعالیت ما بعد از انقلاب ادامه نیافت. البته گروهی از زندانیان سیاسی دوران شاه، بعد از انقلاب سازمان دیگری تشکیل دادند، اگر اشتباه نکنم ، به نام "جمعیت زندانیان سیاسی ضد سلطنتی و ضدامپریالیستی" که شکرلله پاکنژاد را هم به دبیر کلی خود انتخاب کردند. من درست نمی دانم که این انجمن یا جمعیت تا کی فعال بود و در چه زمینههائی هم فعالبت میکرد و اصلاً به دفاع از زندانیان سیاسی هم پرداخت یانه؟
اما کمیتۀ ما، یعنی "کمتیه دفاع از حقوق زندانیان سیاسی ایران" هم به همان سرنوشتی دچار شد که سازمانها و انجمنهای دموکراتیک دیگری که در تب و تاب انقلاب در زمینه های مختلف و با هدفهائی دموکراتبک تشکیل شده بودند. خواستهای دموکراتیک یکی از خواستهای اصلی و اساسی انقلاب ایران بود. آنهمه روزنامهها که منتشر میشد، آنهمه انحمنها، جمعیتها، شوراها و اتحادیهها و ... که تشکیل میشد نشانۀ قدرت خواستهای دموکراتیک در جامعه ما بود. انقلاب ایران، انقلابی بود برای آزادی و استقلال. و در کنار هم و با هم بودن این دو هدف بود که اصالت حرکت انقلابی را مشخص میکرد. هرگونه تجزیهای به قلب حرکت انقلابی منجر می شد. همانطور که شد. حاکمان تازه تأمین استقلال را با "بهمن" کردن "وینستون" شروع کردند و تحقق دموکراسی و تأمین آزادیها را هم یه کمک قاضی شرع و حدود و تعزیراتش. احزاب و گروهها هم یواش یواش و گاهی به سرعت کشف کردند که حقوق بشر مال بورژوازی است و عفو بینالملل هم عامل امپریالیسم و پس، درین میان "ضدانقلاب / مفسدفیالارض" را باید قیمه و قرمه کرد و فکر تضاد اصلی بود. و دیگر سه، و اگر هم لازم بود هفت، بار "تکبیر"!
این چنین بود که متأسفانه دستاوردهای دموکراتیک انقلاب به سرعت لگدمال شد و به وضعی منجر شد که همه میدانیم. وفتی که امروز میخواهیم از مسئلۀ دموکراسی در ایران بحث کنیم توجه به تجربۀ دوران انقلاب و تفکر دربارۀ آن میتواند بسیار آموزنده باشد. مبادا سهم خودمان را فراموش کنیم!
کلام آخر من دربارۀ کمیته و این مصاحبه: فعالیت ما یک فعالیت علنی بود. اما شرایط کار، شرایط مناسب کار علنی نبود. ما همگی از کار هم خبر نداشتیم. اقتضای زمانه چنین بود. پس فراموش نکنید که این حرفها روایت من از آن تجربه بود. ممکن است همین مصاحبه را با کس دیگری بکنید و او روایت دیگری از فعالیت کمیته ارائه دهد. همۀ آنچه در نظر من مهم جلوه کرده است در نظر او چندان اهمیتی نداشته باشد و اسامی دیگری و کارهای دیگری جز آنچه درینجا مطرح شد، قابل ذکر و توجه جلوه کند. اینهم از عوارض هر خاطرهگویی است. اما بولتنها که وجود دارند و می توانند به ترسیم چهرۀ دقیقتری از کمیته کمک کنند. و درهر حال، همیشه هم این پرسش ما را دنبال میکند که چرا کار کمیته پس از انقلاب دنبال نشد؟ کاشکی که شده بود! چه اشتباهی!
خیلی ممنون آقای پاکدامن از این مصاحبه