بازگشت به صفحه نخست > حافظه، تاريخ، فراموشی > اصل جهانروايي حقوق بشر در آزمون "تفاوت فرهنگي"
اصل جهانروايي حقوق بشر در آزمون "تفاوت فرهنگي"
چهار شنبه 20 دسامبر 2006
ژان برنارد ماری
ماهنامه له کرونيک سازمان عفو بين المللي – اکتبر 2006
نگاهي دوباره به اصل جهانروايي حقوق بشر که هميشه با نام "تفاوت فرهنگي" به زير سوال برده مي شود. جهانروايي اصول حقوق بشر به چه معناست و چگونه مي توان آن را با استثنا های فرهنگي در جامعه امروز همراه کرد.
طرح سوال در باره ی مسئله ی جهانروايي حقوق بشر مي تواند مشکوک و نامناسب، غير قابل بحث، قلمداد شود. طبعا مي توان مسئله را يکبار برای هميشه حل شده دانست : حقوق انساني يا جهانروا هستند و يا نيستند. اين حقوق از آن همه انسانهاست در هر زمان و در هر کجا که باشند، جغرافيایي متغير ندارند، واضح و غير قابل تفسير هستند. با اين حال بيش از نيم قرن پس از تصويب اين اصول چه در کنفرانس های بزرگ جهاني در باره حقوق بشر و يا در نشست های مختلف نهادهای بين المللي به زير سوال بردن اصل جهانروايي حقوق بشر ادامه دارد. با آنکه مي توان به صراحت تائيد کرد که بيشترين اعتراضات از سوی کشورهايي طرح مي شود که نقض کنندگان فاحش حقوق بشر هستند و به بهانه " تفاوت های فرهنگي" عملکرد خود در اين زمينه را توجيه مي کنند، اما نمي توان مسئله را فقط به اين بازيگران ناصالح خلاصه کرد و با يک نيش قلم بر آن خط بطلان کشيد. امر جهانروايي حقوق بشر برای ديگر فعالان جامعه مدني، سازمانهای مدافع حقوق بشر، آموزشگران حقوق بشر نيز گاه مورد سوال و ابهام است. معمولا جهانروايي اصول حقوق بشر از زاويه منشا و زباني که اين اصول با آن نگاشته شده است، مورد اعتراض قرار مي گيرند: مثلا مي گويند اعلاميه ۱۹۴۸ واقعا جهانروا نيست، چرا که به هنگام تصويب، تعداد کمي از دولت ها در تدوين آن شرکت داشته و آن را امضا کرده اند، ويا اينکه فرمولبندی اصول حقوق بشر بازتاب بخشي از فرهنگ و سنن منطقه ای خاص هستند و عتراضاتي به چگونگي اجرای آن مي شود.
اگر جهانروايي را تحميل اصولي از سوی خود مقبول اعلام شده ندانيم و يا چنين وانمود نشود آنچه که ما خوب مي دانيم بر کل بشريت تحميل کرده ايم، اعتراضات بي جا نيستند. جهانروايي همچون يک اصل نقض ناشدني، بنا شده بر الزاماتي اخلاقي و منطقي، مي تواند به مثابه فرجامي که در منازعه با شرايط مشخص و به ويژه در برابر تفاوت های فرهنگي، بدست مي آيد، ديده شود.
جهانروايي را الزاما نه همچون اصلي انتزاعي و عام که به ويژه بايد آن را به مثابه اصلي که در عمل ريشه دوانده و گسترش مي يابد، پذيرفت و از افراد موجود و مستقر در جوامع کنوني آغاز کرد، آنجا که مشخصا ويژگي ها نمايان مي شوند. امروز خود مشروعيت جهانروايي به مثابه يک اصل، کمتر مساله آفرين است تا تجلي آن در فرهنگ های مختلف و با ويژگي و يا تحول مداوم شان، اين جاست که تفاوت های حساس چه در سطح نزديکي ظاهری با صورت مساله و چه در سطح محتوای مشخص حقوق بشری به وجود مي آيد.
اينگونه است که شکل بيانيه، که در آن حقوق بشر اعلام شده اند، رسميت يافتن صريح شان در متني نوشتاری که آنها را به شکلي از پيش تعين شده تعريف و تضمين مي کند، از سوی بعضي از فرهنگ ها و نه همه مورد ايراد است. در فرهنگ های ديگر اين حقوق را شايد به شکلي طبيعي تر، با بهره گيری از اسطوره ها، سيستم های الگويي ، رويه های نقلي و يا سنت های ناگفته و نانوشته اما نه کمتر زنده و واقعي در نظر گرفته و بيان کرده اند. محتوای حقوق بشر نيز مي تواند متاثر و نشان دار از ويژگي های فرهنگي، ارزش ها و سنن خاصي باشند. فرهنگي که آزادی عمل فرد و حوزه خصوصي اش را ارج مي نهد، به ويژه به آزادی عقيده و وجدان و مذهب، به آزادی بيان و يا طبعا به محترم شمردن زندگي خصوصي حساس تر است. فرهنگي ديگر، آنجا که جمعستان نقشي تعيين کننده برای همراهي فرد دارد، اصرار بيشتری بر حقوق اجتماعي و فرهنگي، همبستگي و مسئوليت اعضا دارد.
با اين همه ضرورت در نظر گرفتن تفاوت ها نبايد با هر نسبيت فرهنگي که نوعي ارائه دلبخواه حقوق بشر را اجرا مي کند، اشتباه گرفته شود. در اينجا تحميل جهانروايي و همزمان تفکيک ناپذيری ذاتي حاکم بر آن، لازم است. هر سنتي به اين بهانه که وامدار "فرهنگ" است، قابل پذيرش نيست. سنتي که حقوق بنيادی را نقض کند و عليه خواست اساسي بشر در حفظ کرامت اش باشد، مشروعيت ندارد. هر سنت و يا حرکتي فرهنگي به خودی خود مقدس نيست. اين ارزش مثبت، توان متحول کردن فرد و يا جمعستان در حوزه نفوذی آن است که به آن اعتبار و مشروعيت مي بخشد. وقتي که فرهنگ و يا سنتي، ويرانگر و يا با ويرانگری همراه مي شود، خواه در بنياد و نفس عمل خود، خواه با انحراف و خارج شدن از معنای اصلي و يا در جهتي غير هدف اصلي خود مورد سواستفاده قرار مي گيرد، نمي تواند در برابر حقوق بشر مطرح باشد. در اينگونه منازعات اين قواعد حقوق بشر نيست که بايد مورد ترديد قرار گيرند، که آن سنت ها و اعمال فرهنگي هستند که بايد مشخصا ريشه های مثبت و رشديابندگي شان را چه برای فرد و چه جمعستان به اثبات رسانند. در اين مورد جهانروايي حقوق بشر نيست که بايد مورد سوال قرار گيرد، که آن ويژگي فرهنگي ست که بايد درصندلي اتهام نشيند. بدين معنا لازم است که درهر فرهنگ و جامعه، سنني که مانع شکوفايي اند هَرَس شوند، تا عوامل مثبت آن رشد کنند.
رابطه ميان جهانروايي حقوق بشر و تفاوت فرهنگي - چنان که گاهي به دلايلي برخاسته از نگراني برای حفظ امتيازات و يا حفظ سلطه معرفي مي شود - بر محور مخالفت نيست، که گفتگويي ست در چارچوب روندی پويا و جنبش دوگانه ی فرهنگي ست : همزمان هم از درون و هم از برون.
در درون، با کاووش در بنيادها، اصليت و ارزش های بنيادی خود است که فرهنگ های مختلف مي توانند با يافتن ارزش های بنيادی خود به پيدا کردن عوامل اصلي ريشه دواندن حقوق بشر در درون خود دست يابند. مفهوم کرامت انساني از هيچ به وجود نيامده و حقوق بشر هم مفهومي انتزاعي نيست، آنها بيان ارزش های عموم بشری هستند که فرهنگ های مختلف ساخته اند.
در برون، فرهنگ ها با برون رفتن از حيطه خويش و گشودن بر روی تفاوت، بدون نفي ويژگي ها و هويت بنيادی خود است که از تجارب ديگران غني و به شکل واقعي متحول مي شوند. فرهنگ بسته، با تداوم بخشيدن به اعمالي ناشايست و يا تحميل تکرار و ابتذال، در خطر مداوم زوال يافتن و از دست دادن معاني و ارزش ها و سنن خود است.
اين نگاه به ديگران و نگاه برآمده از ديگر فرهنگ ها و فرا رفتن از "فرهنگ درون زا" و درهم آميزی وهم آور فرهنگي ست که فرهنگ را به سوی تفاهم عموم بشري متحول مي کند. در اين جنبش دوگانه است که جهانروايي حقوق بشر معنا مي يابد. همزمان خواستي دست يافته که در روند بازسازي دائمي ست. با اين پويايي اين جهانروايي نيست که از سوی تفاوت تهديد مي شود، که يک گونه گي ست که در معرض خطر قرار مي گيرد، در حالي که جهانروايي با غنای تفاوت بازسازی و تغذيه مي شود، يک گونه گي پس مي نشيند و بازنگری در آن ضرورت مي يابد. همچنين در برابر پديده کنوني جهاني سازی که آورنده ی يک گونه گي تنظيم شده ی بر اساس الگوی مسلط است، ترسيم بُردار های جديدی از جهانروايي برای حقوق بشر که از کثرت گرايي فرهنگي مي گذرند، فوريت دارد.
ژان برنارد ماری- رئيس بخش حقوق بشر مرکز ملي پژوهش های فرانسه
برگردان : رضا معيني