بیداران

  دادخواهی برای حقیقت و عدالت

بازگشت به صفحه نخست > بازداشت، زندان، شکنجه و اعدام > شکنجه گر و قرباني

شکنجه گر و قرباني

سه شنبه 22 فوريه 2005

فرانسواز سيروني

برگردان : ارسطو سعيد، فروغ احمدی

انتشارات پاژنگ تهران ١٣٧٩

پيشگفتار مولف

شکنجه صداها را در گلو مي شکند و قرباني و جلاد را در سکوتي يکسان فرو مي برد. حتي آنهايي که دستور شکنجه را صادر مي کنند، يا آن را تشويق مي کنند، يا به قصد آن که کارهایشان پوشيده بماند شکنجه را برنامه ريزی مي کنند، سکوت اختيار مي کنند. شکنجه يکي از آن کارهای نفرت انگيزی است که وجه سياه گونه انسان را نشان مي رود، وجهي که به طور عادی پنهان می ماند. شکنجه آزاردهنده و ناراحت کننده است. بررسي شکنجه، استفاده از آن در يک جامعه مورد نظر، راه کارهاي آن، آنچه را به وجود مي آورد و نیز مداواي قربانيان شکنجه، هیچکدام بدون خطر نيست. شخصي که شکنجه شده مي گويد: "من ديگر آن شخص پيش از شکنجه نيستم"، پزشکي که به مداواي قربانيان شکنجه يعني یکي از پديده های افراطي روانشناسي انساني مي پردازد، اظهار مي دارد "ديگر همان کسي نيستم که پيش از مداواي قربانيان شکنجه بوده ام"

ژان آمري(١) مي نويسد:"بیست و دو سال پس از اين پدیده، من با تکيه بر تجربه هايي که تمام دامنه احتمال ها را نمي پوشاند، به جرات مي توانم بگويم که شکنجه وحشتناک ترين رويدادي است که يک شکنجه شده مي تواند آن را در درون و ژرفاي خود نگه دارد." با وجود اين من در اين کتاب مخالفت کامل خود را براي آن که بصورتي احساسي با مسئله شکنجه و شکنجه شده برخورد شود اعلام می کنم. زيرا احساس از زمانی که توسط يک روند نوشتاري یا به وسيله نمايش باليني به شيوه ظريفي براي سوء استفاده از احساس هاي خواننده تهيه شده باشد، خود يک شکنجه است. ليونل ريشارد(٢) مي پرسد: "آيا احساس برانگيخته شده به وسيله نمايش عمليات غيرانساني براي انتقال اين عمل به خاطره ها کافی است؟ برشت که يکي از قوانین نمايش حماسي خود را از اين مورد گرفته است مي گويد و تکرار مي کند: نبايد به احساس اعتماد کرد، فرد به وسيله احساس آلت دست قرار مي گيرد. احساس را نمي توان به کلي کنار گذاشت، اما نبايد فراموش کرد احساس يکي از راه هاي رسيدن به تفکر است" شکنجه بدون شک جلوي هشياري را مي گيرد.

امیدوارم، در اين کتاب مسيري را به خواننده بنمايانم، که يک درمانگر مجبور است طي آن به اين پرسش پاسخ دهد: چگونه شکنجه شده را مداوا می کنند؟
با مراجعه به طبقه بندي بيماري هاي معمولي در مي يابيم که آسيب و خبر مربوط به شکنجه منحصر به فرد و "غيرمعمول" است. کارهای عملي باليني مرا به اين شناخت رسانده است که مداواي بيماران شکنجه شده برداشت ويژه اي را ايجاب مي کند. در ادبيات پزشکي، روانپزشکي و روانکاوي، کتاب های اندکی در مورد اين مباحث وجود دارد. همچنین در طول تحصيلاتم، هیچ گاه براي درک و آشنايي با روان درماني آسيب هاي تعمدي و قربانيان شکنجه چيزي نیاموخته بودم.

براي درمان يک قرباني شکنجه لازم است به فرآیندهايي توجه شود. که در تمام دگرگونيهای خودآگاهانه هويت که شکنجه حتما آنها را به وجود مي آورد در کارند. پس من نخست به بررسی و تحليل روش های مورد استفاده در شکنجه و نيز راهکارهايي که پایه آنهاست، پرداخته ام، و همچنین به بررسی پیامدهای مربوطه به استفاده از اين روشهاي روي آورده ام. آسيب شناسي رواني مرتبط با شکنجه تصوير کامل اثرهايي است که به وسيله آسیب خودآگاهانه توسط انسان به ديگري وارد مي شود. تعمد شکنجه گر مسئله اصلي فرآيند آسيب شناسي رواني است. اين برداشت باليني توجه مرا به شکنجه گران جلب کرد. انسان شکنجه گر زاده نمی شود بلکه برای شکنجه تربيت مي شود. موضوع مربوط به "طبيعت شخص" نيست بلکه شکنجه گر را مي سازند. و به کمک همان روش هاي آسيبزن، که مشابه و متکی بر همان منطق شکنجه کردن يک انسان است يک شکنجه گر را تربيت مي کنند.

چنانچه قصد شکنجه گر نسبت به قربانيان شکنجه مساله اصلي آسيب شناسي رواني مرتبط با شکنجه باشد، چگونه مي توان از راه روانکاوي به درمان قربانيان شکنجه پرداخت؟ شکنجه براي تاثيرگذاري بکار مي رود. اما روان درماني نيز همين کار را مي کند، يعني کاري که رونکاوان محتاطانه از راه تلقين و دريافت انجام مي دهند. درمان آسيب مرتبط با شکنجه انگشت را به سوي آن چيزي نشانه مي رود که فرويد به آن نپرداخته است. روش واگذاري که فرويد تصوير مي کند آن است که بيمار تنها خود را مسئول سرنوشت خويش بداند؟ جدايي آگاهانه بيماران از دنيايي که اغتشاش در آن به وجود آمده است، ما را به سوي انديشه روانشناختي و آسيب شناسي رواني رهنمون مي کند. اين يکي از پيش فرض هاي ضمني است. در روانشناسي و آسيب شناسي باليني وضعيت هايي وجود دارند که نمونه واقعي هستند، شکنجه يکي از آنهاست به اين معني که مفاهيم نظري و فني را در برابر يک وضعيت باليني که بدخواهي عمدي در آن به خوبي قابل ديدن است مورد پرسش قرار مي دهد.

اختلال ديگر، به "طبيعت" بيمار بستگی ندارد، بلکه نتیجه يک عمل آگاهانه است. شکنجه اثر قابل رويتي را پديد آورده است که نمی توان آن را به يک دعواي فردي و ناسازگاري مشخص دروني (روان شناختی) کاهش داد. آنگاه که با يک خواست بدخواهانه سر و کار داريم، ديگر نمی توانیم تنها به خود بيمار بپردازيم بلکه لازم است علت های تاثير را در نظر بگيريم و نظريه شکنجه گر که بيمار در زير شکنجه از وراي آن به شکنجه گر انديشيده است شناسايي شود. درمانگر مجبور است از طريق بيمار بر شخص سوم نادیدني که همانا شکنجه گر دروني شده است اثر بگذارد.

در نتیجه مداواي قربانيان شکنجه مرا به جستجوي مرجع نظري ديگري که تفکر مربوط به تاثيرگذاري را در درون خود پنهان دارد رهبري کرد. اين امر بدنه ي نظري و روش شناسي انساني را تشکيل مي دهد که اجازه مي دهد ماهيت چنين آسيبي را بفهميم و درمان موثري براي درمان بيماران شکنجه شده فراهم کنيم.

"پژوهش به وسيله تجزيه و تحليل مرزهايي که يک گستره معين را مي سازند بيشتر پيشرفت مي کند، تا به وسيله مطالعه يک گستره معين"(٣) اين کتاب آنچه را که توبی ناتان بيان می کند به تصوير مي کشد اين کتاب نتیجه يک کار عملي باليني است که درآور(٤) و سپس در مرکز پريمولوي(٥) پاريس آغاز شد. آنگاه در مرکز ژرژ درورو (٦) پی گیری شد.

زير نويس

١- ژان آمري ماوراي جنايت و مکافات کوشش براي دستيابي به دست نيافتني 1995 صفحه 52

٢- ليونل، ريشارد، "هنرمند و حافظه" ليبراسيون 16 آوريل 1998.

٣- توبی ناتان، ديوانگی. ديگران کتاب درمان روانشناسي مردمی، پاريس دونو 1986 ص،1

٤- آور (جمعیت حمايت از قربانيان فشار سياسي در تبعيد) خيابان آورون، شماره 125، 75020 پاريس

٥- مرکز و جمعیت پریمولوي خيابان پارمانتيه پاريس. مرکز درمان قربانیان شکجه و تجاوز سیاسي.

٦- مرکز ژرژدورو (مرکز دانشگاهي کمک به روانشناسان) دانشگاه پاريس 8 خيابان ليبرته سن دنی،