بیداران

  دادخواهی برای حقیقت و عدالت

بازگشت به صفحه نخست > بازداشت، زندان، شکنجه و اعدام > برخيزيم و جهان را ايستاده بنگريم

برخيزيم و جهان را ايستاده بنگريم

شنبه 6 اوت 2005

زخم اين دشنه بس "شط های خون از ما جاری کرد و مي کند". خرسنديم که بعنوان جزيي از خانواده های قربانيان خشنونت دولتي، زندان و شکنجه و اعدام در اين جنبش خالصانه و صادقانه از آزادی و زندگي دفاع کرده ايم و با قربانيان کنوني سياست خشونت هم بستگي داشته ايم.

بيداران با يک ماه تاخير منتشر شد. علت اين تاخير هم به دليل مشکلاتي بود که در سايت ميزباني رخ داد، که کاربران خود با کندی و دير باز شدن صفحات سايت متوجه آن شده اند و هم به علت مجموعه رويدادهايي که در ايران روی داد.

راست اين است که در آستانه انتشار بيداران دو رويداد مهم در کشور ما رخ داده است. "انتخابات" رياست جمهوری که بهرروی نگاه و نطر ما را به خود جلب کرده بود، هرچند که بر اين باور بوديم که "از اين رفتن و آمدن" ما را سودی نيست! اما رويداد ديگر که به گمان ما زلزله اصلي بود کارزار حمايت از اعتصاب غذای اکبر گنجي و ناصر زرافشان بود. اين دو حرکت که در واپسين ساعات به روز شدن بيداران هنوزاز التهاب شان کاسته نشده است، برای ما اهميت دارد و بر اين باوريم با هر ارزيابي بايد اين کارزار را به نقد نشست و به جمعبندی نتايج آن پرداخت.

ما حضور خانواده زندانيان اعدام شده به شکلي رسمي دراين رويداد را دستاورد بزرگ برای پيشبرد جنبش دادخواهي مي دانيم . راست اين است در چند ساله گذشته حلقه ی مفقود شده ای در کارزار دفاع از آزادی زندانيان سياسي وجود داشته است و آن عدم پيوند تلاش خانواده های زندانيان سياسي اعدام شده با حرکت خانواده های زندانيان سياسي در دوره اخير بود. اين پيوند در برابر زندان اوين يعني درست در همان جايي که ما همه همديگر را گم کرده بوديم، باز يافته شد. حضور حانواده های زندانيان اعدام شده در اين تحصن هم بستگي و دفاع شان از آزادی زندانيان سياسي فقط حرکتي سمبليک نبود که و برخلاف دوستاني که از آن اظهار تاسف کردند، انجام وظيفه ما بود به عنوان خانواده و به عنوان مدافعان آزادی بدون قيد وشرط همه زندانيان سياسي و عقيدتي. نامه سه مادر زندانيان جان باخته به دو زنداني سياسي در اعتصاب غذا و طرح خواست " ديگر مصيبت بس است" ستايش از زندگي در برابر مرگ و ارزش نهادن به دفاع از حقوق همگان برای زندگي و عدالت بود. مرهم نهادن بر زخم دشنه ی کينه ای بود که از فردای انقلاب و آغاز دوباره ی زندان، شکنجه و اعدام، رهبران جمهوری اسلامي در قلب جنبش بزرگ دفاع از آزادی زندانيان سياسي فارغ از عقيده و نظر آنها نشانده بودند. زخم اين دشنه بس "شط های خون از ما جاری کرد و مي کند". خرسنديم که بعنوان جزيي از خانواده های قربانيان خشنونت دولتي، زندان و شکنجه و اعدام در اين جنبش خالصانه و صادقانه از آزادی و زندگي دفاع کرده ايم و با قربانيان کنوني سياست خشونت هم بستگي داشته ايم.

اما در اين جنبش کمي ها و کاستي ها ی فراواني نيز به چشم آمد. اگر از جنبش مي گويم به مفهوم حضور سازمان مند و تشکل يافته و آگاهانه آن نيست. متاسفانه بايد اعتراف کرد که چنين جنبشي در بعد از اين همه فاجعه در کشور ما وجود ندارد. اگر مثالي برای آن بزنيم فقط با فاجعه کمک رساني به بم قابل مقايسه است! که در کشوری که اين همه زلزله و مصيبت جمعي تجربه کرده است، هنوز از وجود گروه امداد رساني کارا و منسجمي محروم است. هر چند که نبود گروه امداد رساني با تعريف مشخص خود به معنای کمک نکردن هم نيست. اما گروه کارا و تخصصي بيشتر مي تواند نجات گر باشد تا مجموعه هايي که هر کس به نيتي به شهر زلزله زده مي رود، حتا اگر نيت همگان خير باشد، گاه قرباني از نجات گر خود بيشتر آسيب مي بيند تا مرگ طبيعي در زير آوار! هر صداي همياری نمي تواند ندای رهايي باشد. ندانستن و ماندن در بي خبری و يا با امواج خبر فريب سازی به اميد نجات ماندن همان مردن است به فجيع ترين شکل آن، کشته شدن از فريب و ناداني ست. به ويژه آنکه خبر های دريافتي هميشه درست نيستند. از آن سوی ما با سيستم سرکوبگر مدرن و کارايي سرو کار داريم که همه ی امکانات ارتباطاتي و داخلي و بين المللي را به کار مي گيرد تا سرکوب را به پيش برد و از اين سوی اين انسجام و هماهنگي وجود ندارد. بدون شک منظور ما انکار وجود چند صد کميته و انجمن نيست، اما بايد بر وجود تشکل، کارايي و عملکرد آن را معيار قرار دهيم و اين کارايي و عملکرد در عرصه هايي واقعي وجود ندارد. در دنيايي مجازی هم متاسفانه نمي توان حرکتي عملي کرد.

سکوت اصلاح طلبان حکومتي در حمايت جدی از ناصر زرافشان و به ويژه اکبر گنجي ادامه ی همان سياست بي اعتنايي و بي اعتقادی به دمکراسي و حقوق همه ايرانيان است که در اين سالها به پيش برده بودند. اما اطلاح طلبان حکومتي در اين مدت نشان داده اند که از ترس مرگ به خودکشي دست مي زنند. هيچ کس بهتر از آنان نمي داند که رقيب و "برادران مکتبي" سابق به بريدن يک سر اکتفا نخواهند کرد. آخرين فرصت مقاومت در برابر اضافه خواهي سرکوب را فدای "حفظ نظام" کردند و در اين باره مسئوليتي بيشتر از هر نيروی ديگر دارند. در اين سالها "دمکرات های" آنها ورق ها سياه کردند تا به توجيه نقش و مسئوليت خود در آغاز خشونت بپردازند، اما در روزها در عمل نشان دادند آنجا که آزادی از حرف به عمل مي رسد، ريشه های آن را هم چون "اقتدارگرايان" رقيب در معرض باد مي گذارد. حفظ "نظام" ديوار مشترک دو جناح متخاصم است. کسي ديوار را بر سر خود خراب نخواهد کرد.

نبايد اجازه داد که در بر همين پاشنه بچرخد آن کساني که از همين فردا فريادگر پيروزيند و در گذشته نيز همين کردند مسببان واقعي اين وضعيت هستند. "ما پيروز شديم" نمي خواهد به واقعيت امروز چون ديروز نگاهي مسئولانه کند، آنچه مي خواهد از اين نمد کلاهي دوختن است و شايد برای بر سر خلق قهرمان نهادن! خود را راضي کردن که در سکوت و هياهو به آنچه که وظيفه داشته است عمل نکرده است. چه درعرصه بين المللي و چه در داخل هر چند حمايت های مهمي از حرکت شد اما متاسفانه چون هر بار اين توانمندی را نداشتيم که افکار ملي و بين المللي را بسيج کنيم.

راست اين است که اين حرکت نشان داد که ما نشسته بر زمين و چنين خرسند از خود نمي توانيم نه خود و نه جهان را آنگونه که هست ببينيم. به قول نسيم خاکسار نويسنده خوب مان که درست ٢٠ سال پيش در سالهای شکست و خون و اعدام گفته بود "برخيزيم و جهان را ايستاده بنگريم"

#socialtags