بیداران

  دادخواهی برای حقیقت و عدالت

بازگشت به صفحه نخست > ادبيات پايداری > فرهنگ لغت زندان

فرهنگ لغت زندان

ايرج مصداقي

پنج شنبه 4 اوت 2005

بر گرفته از کتاب "نه زيستن و نه مرک" ايرج مصداقي

فرهنگ لغت زندان

آنچه او ریخت به پیمانهیِ ما نوشیدیم

اگر از خمر بهشت است و گر بادهی مست

حافظ

آبدارخانه: محلی در بندهای قزلحصار که چراغهای خوراکپزی اتاقها در آن قرار داشت.

آب راه انداختن در بند: تحلیل آبکی کردن، اشاره به تحلیلهای سست و بی پایهای که از سوی زندانیان ارائه میشد.

آب کردن نان: دور ریختن دور و قسمتهای غیرقابل استفادهی نان، جرم محسوب میشد و اگر پاسداران متوجه میشدند، جیرهی نان را کم میکردند. از این رو زندانبانان آن را در یک سطل آب خمیر کرده و در کاسهی توالت میریختند تا به سرعت پایین رود. این کار را اصطلاحاً آب کردن نان میگفتند. به منظور خمیر کردن نان تا به هنگام ریختن در کاسهی توالت به سرعت پایین رفته و پاسداران متوجهی آن نشوند. در غیر این صورت جیره نان کم میشد.

آپارتمانها: ساختمانهایی به شکل آپارتمان در مجاورت در ورودی اوین، زندانیان زنی که در خردادماه سال ۶۰ دستگیر شده بودند، در آنجا به سر میبردند. بعدها این آپارتمانها به گروه ضربت اوین واگذار شد.

آپولو: دستگاهی برای شکنجه. دستگاه مزبور را روی سرقرار میدهند انعکاس فریادهای قربانی در مغزش، باعث تشدید فوقالعادهی درد و فشارهای عصبی میشود.

آتشنشان: در زندان گوهردشت در مورد کسی به کار میرفت که اشتباهاً آتش سیگاری را که میباید روشن نگاه میداشت، خاموش میکرد و زندانیان سیگاری باید تا نوبت بعد که پاسدار بند برای روشن کردن سیگار میآمد، صبر میکردند و خماری میکشیدند.

آدم شدن: اصطلاح مقامات زندان براي توّاب شدن.

آش علف: اشاره به آشی که در قزلحصار در سالهای ۶۲-۶۳ داده میشد. گاه سبزیهایی در آن یافت میشد که هیچ نشانی از سبزی خوردنی نداشتند و به علف بیشتر شبیه بودند.

آرشیوهفته: غذایی مرکب از باقیماندهی غذاهایی که در طول هفته در آشپزخانه طبخ شده بود.

آسايشگاه: ساختمانی در شمال اوین که طی سالهای ۶۰-۶۲ توسط بیگاری کشیدن از زندانیان ساخته شد. یک بخش آن به دادسرا و دادستانی اختصاص دارد و بخش دیگر آن به سلولهای انفرادی.

آکواریوم: کابین ملاقات. چون از پشت شیشه با خانواده ملاقات میشد، زندانیان آن را اکواریوم نامگذاری کرده بودند.

آمار اتاق: تعداد افرادی که در یک اتاق یا سلول زندگی میکردند.

آمار گرفتن: شمردن زندانیان در شب توسط پاسدار سرشیفت بند و یا افسر نگهبان.

آموزشگاه: دو دستگاه ساختمان سه طبقه مرتبط به هم، شامل ۶ سالن، ساختمان اداری که با ایجاد تغییرات جزیی در آن به عنوان سلول و زندان از آن استفاده میشد.

آنتن: خبرچين.
آواکس: خبرچین.

اتاقِ آزادی: اتاقی در دفتر مركزي زندان که آخرین مراحل و تشریفات پیش از آزادی زندانی در آن انجام میگرفت. گاه زندانی در حال آزادی در این اتاق توسط تعدادی از توابان دستچین شده از نهادهای مختلف تشکیلاتی مجاهدین و دیگر گروه های سیاسی مورد شناسایی قرار میگرفت و در مواردی به اعدام فرد منجر میشد.

اتاق سیسییو: اتاق شکنجه در سال ۶۰-۶۱ سیسییو نامیده میشد. در زمان شاه به شکنجهگاه اتاق "تمشیت" میگفتند.

اتاق فرماندهی: محل استقرار مسئول بند در قزلحصار که از میان توابان بود ، مرکز توطئه علیه زندانیان.

اتاق گاز: انباری در گوهردشت که هیچ منفذی به بیرون نداشت. زندانیانی که در گوهردشت مبادرت به انجام وزرش دستجمعی میکردند، به این انبار منتقل میشدند. با قرار دادن یک پتو در زیر در انبار محل فوق تبدیل به یک سونای خشک میشد. زندانیان پس از مدتی به علت گرما و کمبود اکسیژن به حال اغما میافتادند.

اتاق مسجد: اتاقی در طبقه پایین بندهای اوین. یکی از اتاق ها را از وسط نصف کرده و تبدیل به دو اتاق کرده بودند. کسانی را که به شدت شکنجه شده بودند، به یکی از این دو اتاق، میفرستادند.

اتاقِ وصيّت: اتاقي كه زندانيان را قبل از اعدام، براي نوشتنِ وصيت به آنجا ميبردند.

اتو: یک قاشق غذاخوری بزرگ که یک شعله در درون آن به مدد خرده شمع و قرار دادن یک فیتله در آن روشن باشد. با قرار دادن کاغذ سیگار روی محلی که قصد اتو کردن آن بود و فشار قاشق غذا خوری داغ شکلی از اتوی ابتکاری پدید میآمد. برای جلد کردن کتاب به وسیله مشمع از همین روش به جای کاربرد چسب استفاده میشد.

افقی: آزاد شدن افقی، کنایه از اعدام شدن است. جنازه فرد به شکل افقی از زندان خارج میشود.

او منفی: دارای گروه خونی او منفی، اصطلاحی که در بارهی توابان در سالهای ۶۰ و ۶۱ به کار برده میشد. منفی، نشان دهندهی منفور بودن آنها نزد زندانیان بود.

اجرای احكام: شعبهاي كه مسئوليت ابلاغ و اجرايِ احكامِ صادره از دادگاهها را بر عهده دارد.

احرازِ توبهای: زندانیای که پس از اتمام دوران محکومیت، بنا به بخشنامهی دادستان تا احراز توبه و همکاری با مقامات زندان در بازداشت به سر میبرد. گاهی نیز تأکید میشد که فرد تا اطلاع ثانوی در زندان میماند.

اسم مستعار: بعضی از افراد در تشکیلاتهای سیاسی به خاطر رعایت مسائل امنیتی به اسمی غیر از اسم واقعی خود، معروف بودند. چنین اسمی را اسم مستعار مینامیدند.

اضطراری: فردی که خارج از نوبت اتاق و سلول دربسته، نیاز به قضای حاجت داشته باشد.

اطلاعِ ثانوی: ر.ك. احراز توبهای.

اعدام مصنوعی: صحنهی اعدام غیرواقعی تشکیل میدهند. این کار به دو منظور انجام میگیرد، ترساندن فرد و نوعی از شکنجه روحی، سنجش واکنش فرد هنگامی که با مرگ روبهرو میشود. بعضی افراد در این لحظه تمایلات قلبیشان را نشان داده و شروع به دادن شعار میکنند.

امكاناتی: زندانیای که خارج از روابط تشکیلاتی، امکانات مالی و تدارکاتی در اختیار گروههای سیاسی قرار داده و به همین جرم دستگیر شده باشد.

انزجارنامه: متنی حاكی از انزجار فرد از گروههای سياسی و محکوم کردن اعمال و مواضع آنها، به ویژه گروهی که خود بدان منتسب بوده است. نگارش و یا امضای چنین متنی، یکی از ضوابط آزادی فرد از زندان بود. این عمل را انزجار دادن میگفتند.

انفرادی: سلولی كه در آن فرد به تنهايي به سر میبرد، در سالهای اولیه گاه چندین نفر در یک سلول به سر میبردند. انفرادی اختصاص به دوران بازجویی دارد و یا برای تنبیه زندانیان سرموضعی به کار میرود.

اوین قدیم: بخشی از اوین که در جنوب آن واقع شده است. شامل بندهای ۵ و ۶ و سلولهای انفرادی بیست گانه که به انفرادیهای بالا و پایین معروف بودند. این بخش در پاییز ۶۶ به دادگاه ویژه روحانیت و محکومان آن اختصاص یافت.

احکام کیلویی: اشاره به احکام صادره از سوی دادگاههای انقلاب و محاکم شرعی

بازجو: شکنجهگر، کسی که در شعبههای دادستانی وظیفهی در آوردن اطلاعات از قربانی را به عهده داشت.

با كليه وسايل: عبارتي كه پاسداران هنگام فراخواندنِ زنداني براي انتقال فرد به بند یا زندان دیگر به کار میبردند. معمولا نشانه خوبی نبود. افراد برای آزادی و اعدام نیز "با کلیه وسایل" فراخوانده میشدند.

بایکوت: مجازاتی که از سوی زندانیان مقاوم در مورد توابان اجرا میشد. منزوی کردن آنها به هر شکل ممکن. عدم مشارکت در بازی با آنها، عدم نشستن بر سر یک سفره، عدم صحبت و گفتوگو با آنها و ... متأسفانه این سیاست از سوی بعضی از زندانیان مارکسیست برعلیه کسانی که با آنها توافق سیاسی یا ایدئولوژیک نداشتند، نیز به کار میرفت.

برخورد: برده شدن نزد هیئت قتلعام در خلال کشتار ۶۷، زندانبانان سؤال میکردند چند بار با تو "برخورد" شده است؟

برگشتن: ر.ك. بريدن. برگشتن از مواضع و اعتقادات قبلی.

بريدن: تمام شدنِ طاقت زنداني در برابر شكنجه و شکستن زیربار فشار زندان و ناملایماتش که در نهایت گذشتهاش را نفی میکند.

بريده: ر.ك. توّاب.

بلاتكليف: فردی که روند رسیدگی به پروندهاش متوقف شده( به دلیل نبود مدارک و مستندات برای محکوم کردناش) این دوران میتواند گاه بین ۱ تا دو سال نیز ادامه یابد.

بند: بخشي یا قسمتی از زندان که دارای چندین سلول است.

بند ۲۰۹: ساختمانی در كنار بهداري اوين شامل ۱۰ بند و حدود ۱۰۰ سلول. پیش از تشکیل وزارت اطلاعات به بخش اطلاعات و امنیت سپاه پاسداران اختصاص داشت. گردانندگان این بخش نقش اصلی در سرکوب سازمانهای سیاسی در دهه ۶۰ را به عهده داشتند. بعداز تشکیل وزرات اطلاعات این واحد در اختیار آن وزارت قرار گرفت.

بند ۲۴۰، ۲۱۶، ۲۴۶: نام بندهای چهارگانهی اوین که به بندهای ۱، ۲،۳ و ۴ نیز معروف بودند. شمارههای مزبور در واقع شمارهی تلفن داخلی این بندها بودند.

بند ۳۲۵ ،۳۱۱: سلولهای انفرادی در مجموعهی اوین قدیم که به زندانیان مرد و زن اختصاص داشت. از آنها به سلولهای سبز نیز یاد میشد.

بند ۵ و ۶: ساختمانِ دوطبقهی ویلایی شکل در قسمت جنوبی اوین، شامل دو بندِ ۵ ، ۶ جایی خوش منظره که زندانیان از امکانات رفاهی بیشتری در آن برخوردار بودند و زندانیان مسن و "غیر گروهکی" در آن نگاهداری میشدند.

بند ۲۶۹: ر.ك. آموزشگاه.

بند ۳۰۰۰: ر.ک. کمیته مشترک، توحید.

بند کارگری: بندی که افراد آن به کار در زندان مشغول بودند.

بند لب آب: اصطلاحی که حاج داوود برای گاودانی به کار میبرد. از آنجایی که شیر توالت و دوش آن دائم چکه میکردند از آن به عنوان شرشر جوی آب یاد میکرد.

بند قارچیها: طناب رختی که اختصاص به زندانیان مبتلا به بیماری پوستی قارچ داشت. به منظور جلوگیری از سرایت بیماری لباسهای خود را روی این بند پهن میکردند.

بند نان: طنابی كه زندانيان قزلحصار در دورهای كه جيرهی نان محدوديت نداشت، بر روی آن نان خشك ميكردند تا در صورت لزوم از آن استفاده کنند.

بند ویژه روحانیت: بخش اوین قدیم که در سالهای اولیه به ۳۲۵ و ۳۱۱ و بندهای ۵ و ۶ معروف بود از پاییز ۶۶ به دادگاه ویژه روحانیت تحویل داده شد.

بهداری: بخش درمانی زندان كه كنار بندهای چهارگانه قرار داشت از هفت اتاق تشکیل شده بود که ۴ اتاق آن به مردان و ۳ اتاق آن به زنان اختصاص داشت. در هر اتاق ۴ تخت موجود بود. عمدتاً بیماران شدید شکنجه شده و کسانی که نیاز به عمل جراحی و دیالیز داشتند، در آنجا بستری میشدند.

بیاتخوانی: روزنامههای روزهای گذشته را خواندن.

بیگاری: کار اجباری که زندانیان تنبیهی مجبور به انجام آن بودند. کندن کانال، زباله کشی، کارهای ساختمانی، تخلیه بار، نظافت زندان و...
پتوپيچی: پيچيدنِ كتری يا فلاسك چای و غذا در لابلای چندین پتو به منظور گرم نگاه داشتن آنها.

پتوتكانی: تکاندن پتوهای سربازی در هواخوری، به منظور کاهش پرزهای آن که باعث گلودرد و ناراحتیهای تنفسی زندانیان میشد.

پتوسیاه: پتوی سربازی پرزدار. به هر زندانی در بدو ورود به زندان، دو عدد از این پتوها داده میشد. زندانی حق انتقال پتو سیاه از زندانی به زندان دیگر را نداشت.

پتوشخصی: در مقابل پتوهای سیاه سربازی- پتوهای مرغوبی که خانوادههای زندانیان میآوردند. پرز کمتری نسبت به پتوهای سربازی داشت. به آنها پتو رنگی نیز میگفتند.

پرزگيری: جمعآوری پرزهای روی موکت یا زیلوی اتاق به کمک حولهی خیس، ابر مخصوص یا کف دست. گاه این عمل همراه با ریختن تفالهی چای روی زمین و جارو کردن آن همراه بود.

پره: مخلوط پنیر و کره برای صبحانه.

پشت بند چهار: محل اعدام زندانیان در سال ۶۰- تپههای پشت بند ۴.

پیک: اصطلاحی در روابط مجاهدین. فردی از طرف تشکیلات مجاهدین که وظیفه وصل نیروها به تشکیلات و اعزام آنها به خارج از کشور را به عهده داشت.

پوستی: فردی كه دچار بيماری پوستي است. بیماریهای پوستی رایج در زندان از جمله قارچ، گال، پیسوریازیس و... بودند.

پودر صابون: مخلوطی از صابون رنده شده به همراه کمی پودر لباسشویی.

پيچِ توبه: پيچی با شيبِ تند، جادهای را که از اتوبان پارک وی جدا شده به زندان اوین وصل میکند. فرد به محض دستگیری و قبل از رسیدن به اوین مدعی میشد که فعالیت سیاسی نداشته و یا جریان مربوط به خود را قبول ندارد و به خاطر اختلاف نظر، ارتباط تشکیلاتیاش را قطع کردهاست. به همین دلیل بازجویان و لاجوردی معتقد بودند که این پیچ، پیچ توبه نام دارد و افراد به محض رسیدن به آن یاد توبه میافتند.

پیوند: نشریهای که توابهای بند ۱۰ در ۲۰۹ اوین منتشر میکردند.

تابوت: ر.ك. قيامت.

تاریکخانه: انباریهای کوچک و بیروزنه در فرعیهای گوهردشت که گاه زندانیان را به صورت تنبهی از سلول انفرادی به آنجا منتقل میکردند. دستشویی و توالت در آن قرار نداشت. با خاموش کردن برق و بستن در، انبار فوق به یک سلول کاملاً تاریک تبدیل میشد.

تازه دستگیری: فردی که نسبت به بقیه، تازه دستگیر شده باشد. گاهی اوقات زندانیانی که چند سال از دستگیریشان گذشته بود نیز در نظر زندانیان تازه دستگیری محسوب میشدند.

تاكتيكی: از روی مصلحت و نه واقعی- توبه تاكتيكی، نمازتاكتيكی، روزه تاکتیکی و...

تایلیور: تسمهای فلزی که طبقههای سهگانه تختهای سربازی را به پایههای آن متصل میکند. به عنوان یک ابزارکار مهم، در موارد گوناگون به کار گرفته میشد.

تپه: ر.ك. پشت بند. محل اعدام در سال ۶۰.

تحریم غذا: یک درجه پایینتر از اعتصاب غذا بود. زندانیان برای مدت معینی از گرفتن غذا امتناع کرده و به آنچه که در بند داشتند بسنده میکردند. تحریم فروشگاه، تحریم ملاقات، تحریم هواخوری از دیگر اشکال نشان دادن اعتراض زندانیان بود.

تختها: ر.ك. قيامت.

تخليه اطلاعاتی: بيرون كشيدنِ اطلاعات زندانی از طریق تهدید و شکنجه.

تشکیلات بند: افرادی هم فکر به لحاظ سیاسی و ایدئولوژیک که در یک بند بر اساس روابطی خاص، تشکیلات سیاسی مورد نظر خود را سامان بخشند.

تشکیلاتی: کسانی که از سوی مسئولان زندان متهم به داشتن روابط تشکیلاتی بودند، "تشکیلاتیهای تیر" نوع خطرناک آن بودند.

تعزير: شکنجه، حکم شرعیای که حاکم شرع در اختیار بازجو میگذارد. مطابق آن شلاق زدن و شکنجه کردن زندانی جهت گرفتن اقرار، مجاز شمرده میشود. به لحاظ شرعی کمتر از ۷۴ ضربه است. ولی هر بار آن را تکرار میکنند. فعل آن تعزیر کردن و تعزیر شدن است.

تعزیری: زندانی شکنجه شده.

ت كشيدن : روزنامه را با تمامِ جزييات خواندن. تمیز کردن کف راهرو و سلول با وسیلهای شبیه به حرف T لاتین.
تكاندن: شکنجه کردن.

تكنويسی: نوشتن موردی در باره افراد. اقرار و اعتراف زندانی در باره افراد مشخصی که میشناسد. اعم از هم پروندههایی که دارد، افرادی که دستگیر شدهاند و یا تحت تعقیب قرار دارند. اقرار و گزارش علیه همبندان و یا همسلولها.

توّاب: زندانیای که به هر دلیل از گذشته خویش بریده و پشیمان است و از انجام هیچ کاری برای رهایی از اعدام، یا آزادی زودرس فروگذار نمیکند.

توّاب بازی: افراط و تظاهرِ بيش از حد در جریان پروسه تواب شدن.

توپ فوتبال: به میان انداختن یک زندانی و هدف قرار دادن او از هر سو با مشت و لگد و پاسکاری او به یکدیگر.

توحيد: ر.ك. كميته مشترك.

تور، توی تور افتادن: شبکه گستردهای که رژیم برای دستگیری یک نفر از قبل ایجاد میکند. فرد بدون آنکه آگاه باشد به نوعی در ارتباط با نیروهای اطلاعاتی قرار میگیرد. در محاصره نیروهای رژیم افتادن.

تيترخوانی: بلند خواندنِ تيترهای صفحهی اول روزنامه به محض ورود روزنامه به سلول، از آنجایی که تنها یک روزنامه به سلول داده میشد و همهی افراد به مطلع شدن از اخبار مشتاق بودند. مسئول روزنامه ابتدا به تیترخوانی میپرداخت و سپس روزنامه دست به دست میشد.

تیترزنی: نگاهی به روزنامه انداختن و خواندن تیترهای آن و پرهیز از خواندن مقالهها و گزارشهای بلند.

تيزی: ابزار دستسازی که به عنوان چاقو از آن استفاده میشد. ابتدا از در کنسرو سپس با تیز کردن دسته قاشق آن را تهیه میکردند. این وسیله را سرانجام تا سطح کاردهای معمول در جامعه تکامل دادند. نگاه داری تیزی در سلول ممنوع بود ولی به علت این که استفاده غیرمعمولی از آن گزارش نشده بود، غالباً وجود آن تحمل میشد.

تيغیخوابيدن: خوابيدن بر روي يك شانه و به شکل مستقیم و بدون خم کردن زانوها تا جایی کافی برای دیگر افراد اتاق باشد.

جاسازی: پنهان ساختن اشياء ممنوعه (مانند تيزی، ابزارکار، کتاب، دست نوشته، ...) در محلي که به دست پاسداران نیفتد. ۲- محلی که اشیا مربوطه را در آنجا پنهان میکردند.

جعبهها: ر.ك. قيامت.

جلسه اتاق: نشست هفتگی یا ماهیانهی زندانیان یک اتاق، برای بررسی وضعیت و مشکلات موجود در اتاق و انتخاب مسئولان اتاق و..

جنبشی: حاج داوود زندانیان مجاهد را جنبشی خطاب میکرد و اشارهاش به جنبش ملی مجاهدین بود.

جوجهكباب: بستن زندانی به شکل مرغ به هنگام بریان کردن و زدن ضربههای مداوم کابل

جوراب كفیزدن: دوختنِ پارچه یا موکت به كف جوراب نو (برای عمر بيشتر) يا جورابی كه كف آن سابيده و از بين رفته باشد.

جهاد: واحدی در زندان. زندانیان عمدتاً تواب، بدون دریافت دستمزدی، داوطلبانه به کار در پروژههای ساختمانی، باغبانی و گلکاری زندان میپرداختند. به این افراد "جهادی" گفته میشد.

جيره: مقدار معینی از هر چیزی که در واقع سهمیه زندانی محسوب میشد. مانند جیره غذا، جیره پنیر، جیره نان.
جیرهکتک: مقدار معینی از شکنجه و ضربههای کابل که زندانی میباید روزانه و یا هفتگی برای مدتی مشخص، متحمل میشد.

چارت کشی: اصطلاحی در بازجویی که طی آن نیروهای تشکیلاتی فعال گروهها مجبور به کشیدن چارت تشیکلاتی خود بودند. سپس با کنارهم گذاشتن چارتهای مختلف، چارت کامل تشکیلات را در آورده و در آن عضوهای دستگیرنشده و یا اعدامشده را مشخص کرده وبرای به دام انداختنشان اقدام میکردند.

چپق وحدت: به هنگام تمام شدن سیگار توتونهای باقیمانده در ته جعبهسیگار را در چپقی که به همین منظور تهیه شده بود، ریخته و به شکل جمعی به کشیدن آن مشغول میشدند.

چربیگیری: ریختن چند زندانی روی سر یک نفر به منظور در چنگ گرفتن چربیهای شکمش که با ضرب و شتم (به شکل شوخی) نیز همراه بود.

چسب برنج: مخلوطی صاف شده از برنج بدون چربی تخمیر شده و خاک قند و کمی پودر لباسشویی.

چسبنان: مخلوطی صاف شده از نان تخمیر شده و خاک قند.

چشمبند: تكهای پارچهی ضخیم و بدون منفذ که روی چشم قرار گرفته و از دو طرف به وسیله دو بند پشت سر بسته میشد. استفاده از چشم بند به هنگام بازجویی و تردد در زندان الزامی بود. فعل آن چشم بند زدن است.

چک لیست کارگری: لیستی شامل کلیهی اموری که کارگری روز میباید انجام میداد.

حاکم شرع: قاضی مذهبی که بر اساس دستورها و تعالیم شرعی حکم صادر میکند.

حسينيه: سالن سرپوشيدهی بزرگي در زندان اوين كه سابقا سالن ورزشی زندان بوده است. محل برگزاري مراسم عزاداري، سخنراني و مصاحبه زندانيان. در زندان گوهردشت نیز در انتهای هر بند، سالن بزرگی قرار دارد که حسینیه نام دارد. در زمان شاه به منظور استفاده جهت سالن غذاخوری بنا شده بود.

حمامِ واجب: استفاده از حمام در خارج از نوبت. حمام به منظور غسل، در سلولهای انفرادی افراد صبحها ۲ دقیقه فرصت استفاده از آب گرم به عنوان حمام واجب دارند.

خادم: نامي كه توابها به کارگری بند و اتاقها میدادند تا از ذکر کلمهی کارگر پرهیز کنند.

خالی کردن تیرآهن: کنایه از صدای رگبار مسلسل به هنگام اعدام زندانیان. صدایی شبیه به صدای خالی کردن تیرآهن از تریلر است. این اصطلاح در سال ۶۰، به هنگام اعدام پشت بند ۴ ساخته شد.

خامه: از زدن پنیر بینمک و کره به همراه آب قند یا شکر تهیه میشود.

خاموشی: ساعت ۱۱ شب مقررات منع رفت و آمد در بندها به اجرا در آمده و سکوت میباید رعایت میشد. در بعضی از زندانها برق سلولها را نیز در ساعت معینی خاموش میکردند.

خانه تیمی: محل مسکونی که تعدادی از نیروهای سیاسی تحت پوششهای مختلف در آن زندگی میکنند.

خانه امن: محلی غیررسمی و مخفی که نیروهای اطلاعاتی و امنیتی در آن، با دست بازتری نسبت به زندانهای رسمی رژیم به شکنجه و کشتار دستگیرشدگان میپردازند.

خانه داری: اصطلاحی که توابان و پاسداران به جای "کارگری" در بند زنان استفاده میکردند.

خبرسلامتی: ۱- زندانی که آزاد شده و به جنبش پیوسته و یا از کشور به سلامت فرار کرده با دادن نشانهای خبر سلامتیاش را از طریق ملاقات به دیگران میرساند. ۲- نشانه و یا علامتی که سر خیابان یا پشت پنجره خانه تیمی قرار داده میشود تا افراد نسبت به سلامت خانه، قبل از مراجعه به آن مطمئن شوند.

خراب کردن: پیوستن به جرگهی توابها و همکاری با آنان. دادن اطلاعات در بازجویی.

خشت مالی کردن: کاری را سرهم بندی، عملی را سرسری انجام دادن. عدم به کار گیری دقت لازم در انجام کاری. کسی که مبادرت به انجام کاری این چنین میکرد را خشت مال مینامیدند.

خط دادن: راهنمایی کردن دیگران و روشی که هنگام بازجویی یا روبهرو شدن با پاسداران و مسئولان زندان باید در پیش بگیرند.

خط گرفتن: گرفتن راهنمایی و دستورالعمل از دیگران.

خطی : خطی عمل کردن، انديشه و تصميمِ ناشی از نگرشی خاص، موضعی را که زندانیان به طور جمعی اتخاذ کنند.

خطری: فردی كه پروندهاش سنگين است و احتمال اعدام یا صدور حکم طویلالمدت در موردش میرود.

خنزر پنزر: لوازم و ادوات غیرقابل استفاده یا مستعملی که زندانیان برای رفع نیازهایشان به کار میبردند.

خلبان: در بندهای بزرگ قزلحصار توابی نزدیک در توالت ایستاده و دمپاییها را از قفسه برداشته و جلوی پای افراد میانداخت تا ازدحام ایجاد نشود. به آنها خلا بان گفته میشد. مخفف آن خلبان نامیده میشد.

خواستگار: نامي كه در بندهای زنان به كوكلسكلانها داده بودند.

تیرخلاص: شلیک یک گلوله در گوش یا شقیقهی زندانی برای مطمئن شدن از مرگ وی.

تیرخلاص زن: توابهایی که در جوخهی اعدام شرکت کرده و مبادرت به زدن تیرخلاص به قربانیان و یا چکاندن ماشه مسلسل میکردند.

دادگاهی: کسی که به دادگاه رفته باشد. فعل آن دادگاهی شدن است.

داديار ناظر زندان: فردی که دارای حکم قضایی بوده و در رابطه با انجام کارهای حقوقی و اداری خارج از زندان زندانیان فعال است. نظارت بر چگونگی اعمال مقررات زندان در رابطه با زندانیان و مقرر ساختن تنبیههای مختلف در باره زندانیان. مقام قضایی که در ارتباط با آزادی و یا تقلیل حکم و یا شرایط آزادی زندانی نظر میدهد.

دادياری: شعبهای در دادستاني كه زندانيان را برای انجامِ امور حقوقي و اداری خارج از زندان كه به تأیید بازجو رسيده(مانند وكالت براي فروش اموال و طلاق، انحصار ورثه و ...) به آنجا ميبردند.

دبهاضطراری: دبهای در سلول برای قضای حاجت. از آنجایی که افراد به خاطر اضطراب و بیماریهای ناشی از آن و گاه به خاطر بیماریهای کلیوی ناشی از شکنجه مبتلا به تکرر ادرار میشدند و امکان استفاده از دستشویی را نداشتند در هر اتاق دبهای به این امر اختصاص داده شده بود تا زندانیان در گوشهای از اتاق با گرفتن یک لنگ در مقابلشان به رفع حاجت بپردازند.

در باز: بندي که درهای سلولهای آن باز است و زندانیان میتوانند آزادانه در راهرو قدم زده و از سرویسهای بهداشتی آن استفاده کنند.

دربازکن: اشارهی حاج داوود به نیروهای سیاسی و مردم که برای آزادی زندانیان سیاسی اقدام کنند. او با مسخرگی میگفت منتظر درباز کن نباشید، یا از دربازکن خبری نیست.

دربسته: بندي كه درهای سلولهای آن بسته است و تنها به هنگام رفتن به دستشویی و توالت در سلولها باز میشود. مقررات ویژه در بند حاکم است.

درجازدن: بالا پریدن روی پاها بعداز شکنجه شدن. این عمل از تورم کف پا میکاهد و امکان شکنجه بیشتر را فراهم میکند.

دستبند قپانی: ر.ك. قپاني.

دستگاه: ر.ک. قیامت. اصطلاحی که حاج داوود برای قیامت به کار میبرد.

دفتر زندان: ساختمانی که مربوط به مدیریت زندان است و بخشهایی مانند بایگانی در آنجا قرار دارد.

دفترمركزی: ساختمان دادسرای انقلابِ اسلامی مركز در زندانِ اوين كه شامل سه طبقه است. طبقههای اول و دوم به شعبههای بازجویی و شکنجه اختصاص داشت و طبقهی سوم محل استقرار شعبههای دادگاه انقلاب بود.

دوبار دستگیری: ر.ک. مجددی.

دور نان: قسمتهای غیر قابل استفادهی نان، گاه به علت گرسنگی و کمبود غذا افراد مجبور به خوردن دور نانهای قدیمی میشدند.

دوك نختابی: وسیلهای که با آن نخ تابیده میشد. میتوانست خودکاری باشد که یک قرقره سر آن وصل شده و یک قلاب بالای آن قرار گرفته باشد.

دیالیزی: فردی که در اثر شکنجه زیاد کلیههایش از کار افتاده و به کمک دستگاه همودیالیز خونش تصفیه میشد. این عمل قبل از ورود دستگاه همودیالیز به زندان از طریق شکافتن سطح شکم و همراه با وارد کردن مایع مخصوص(شیوهی قدیمی دیالیز) انجام میگرفت که چندان کارساز نبود.

دوش ورزشی: دوش گرفتن سریع. بعد از ورزش همگانی افراد مبادرت به گرفتن دوشهای یکی دو دقیقهای میکردند تا همه بتوانند از امکان دوش استفاده کنند. در کنار حمام چندین تشت بزرگ پر از آب نیز وجود داشت که بعضی از افراد با ریختن آن روی خود از خیر دوش گرفتن میگذشتند.

دو نظامه: فردی که در دو نظام شاه و خمینی در زندان به سر برده است. از آن فرد به عنوان زندانی دو نظام نیز نام میبردند.

راهروی واحد: راهروی بزرگ و سراسری زندان قزلحصار که کلیهی بندهای زندان به آن منتهی میشد. بندها، سالن ملاقات، آشپزخانه، بهداری و... در دو طرف آن قرار داشتند. دفتر زندان، دفتر حاج داوود، قرنطینه، گاودانی، اتاقها و سالنهایی که به قیامت و... اختصاص داده شده بودند نیز در محوطهی ابتدای این راهرو قرار داشتند.
رجعت: نشریهای که توابها در زندان قزلحصار در طی سالهای ۶۰-۶۱ منتشر میکردند و به دکههای روزنامه فروشی نیز راه مییافت.

رکب خوردن: رودست خوردن از بازجو.

رَكَب زدن: رودست زدنِ بازجو به زندانی برای گرفتن اطلاعات.

روزنامهپيچی: لوله كردنِ روزنامه و مجلههای باطله جهت درست کردن لولههای چوبی برای به کار بردن در قفسه و... دیگر وسایل مورد نیاز زندانیان.

روسیکاری: عدم به کارگیری ظرافت در انجام کاری. کاری را سمبل کردن و وسیلهای را زمخت ساختن به روسیکاری معروف بود. کسی را که به چنین کاری مبادرت میکرد را روسیکار مینامیدند.

زیراعدام: کسی که به اعدام محکوم شده ولی اجرای آن تا زمان نامشخصی به تعویق افتد.

زيرِبازجويی: فردی که ایام تحت بازجویی را میگذراند. این دوران گاه تا سالها طول میکشید.

زيرِحكمی: کسی که به دادگاه رفته و منتظر دریافت حکم خود است. فعل آن زیر حکم بودن است.

زيرِ چشمبند: زندانیانی که در کمیته مشترک مجبور بودند روزها و ماههای طولانی را با چشم بند سپری کنند.

زيرزمين ۲۰۹: شکنجهگاه مربوط به واحد اطلاعات سپاه پاسداران در بخش ۲۰۹، محلی که در جریان قتلعام سال ۶۷ بخشی از دادگاهها در آنجا انجام میشد و زندانیان را نیز در همان محل به دار میآویختند.

زيرهشت: محلِ استقرارِ نگهبانان و مسئولان اداره کنندهی زندان، اعم از افسرنگهبان و سرشیفتها. کارهای دفتری بندها و بازداشتگاهها نیز در این محل انجام میگیرد. این اصطلاح از دوران شاه و زندان قصر به جای مانده است. دفتر زندان در تقاطع هشت بند زندان قرار گرفته بود و به همین منظور به آنجا هشت یا هشتی میگفتند. تنبیه زندانیان نیز در همان محل انجام میگرفت.

زدن: ۱- اعدام کردن ۲- برای کسی زدن، برعلیه کسی گزارش دادن: برای من زده است.

ساعتپنجی: در ساعت پنج عصر در بندهای مجاهدین، کارگری روز موظف بود بر اساس برنامهای که مسئول صنفی اتاق ارایه میداد، لقمه و یا غذای اندکی تهیه کرده و در اختیار افراد اتاق قرار دهد.

ساعتدهی: در ساعت ده صبح در بندهای مجاهدین، کارگری روز موظف بود بر اساس برنامهای که مسئول صنفی اتاق ارایه میداد، لقمهای تهیه کرده و در اختیار افراد اتاق قرار دهد.

ساعت سكوت: ساعاتی از روز که سکوت مطلق برای مطالعه و یا خواب بعد از ظهر از سوی زندانیان برقرار میشد.

سالن: هريك از بندهاي ششگانه آموزشگاه در اوین و نیز بندهای ۲۴ گانه گوهردشت، سالن خوانده میشدند.

سالن ملاقات: سالنی كه زندانيان در آن، از پشت شيشه با بستگان درجهاول خود ملاقات ميكردند.

سرتیم: سرپرست یک تیم تشکیلاتی که از رده تشکیلاتی یکسانی با بقیه برخوردار است.

سرپا ایستادن: مجبور کردن فرد به ایستادن زیر هشت با چشم بند، گاه به مدت چند روز ( ۱۰ روز را من مشاهده کردهام).

سرپل: فردی که ارتباط افراد با تشکیلات را وصل میکند.

سرقرار بردن یا رفتن: فردی که در اثر شکنجه میپذیرد همراه نیروهای گشتی و اطلاعاتی به محلی که قرار است رفیقی را ملاقات کند، برود.

سگ دانی: ر. ک. تاریکخانه.

سرِموضع بودن: از عقايد سياسي و ايدئولوژيك خود دستنكشيدن و توّاب نبودن. سرموضعی: زندانیای كه به عقاید سیاسی و ایدئولوژیک خود معتقد باقی مانده باشد، هر چند علنا آن را ابراز ندارد.

سفره جمعی: سفرهای که همه افراد بند به هنگام وعدههای غذایی دور آن جمع میشدند.

سفیدکاری: خود را بیخطر نشان دادن در مقابل زندانبان. ماست مالی کردن، موضوعی و یا درجه اهمیت چیزی را پایین آوردن.

سنگ سابی: سابيدنِ تكهسنگهای كوچك بر كف آسفالت يا سيمانِ به وقت هواخوری. آنها را صیقل داده و برای تهیه کارهای دستی مورد استفاده قرار میدادند.

سلولهای سبز: سلولهای انفرادی ۳۲۵ و ۳۱۱ قدیم. سلول انفرادی بخش اوین قدیم

سوخت جت: مخلوطی از خرما، انجیر، عسل، کره، گاهی اوقات حلوارده نیز به آن اضافه میکردند.

سوزاندن اطلاعات: زندانی با تلف کردن وقت، اطلاعاتی را که دست یابی به آنها برای بازجو مهم است از بین میبرد. غیرقابل استفاده کردن اطلاعات.

سوزاندن قرار: با تحمل شکنجه زندانی زمان را به نفع خود خریده و پس از گذشت مدت معینی از زمان قرار ملاقاتش با افراد مسئول و یا تحت مسئولیت خودش، آدرس قرار را به بازجو میدهد.

شخصی: آنچه برايِ استفاده شخصي و فردی زنداني است. در مقابل جمعی.

شخصیخوری: داشتنِ خوراكيِ شخصي و استفاده از آن كه در بین زندانیان مجاهد امری به شدت نکوهیده بود. در بین زندانیان مارکسیست امری طبیعی بود.

شخصیخور: کسی که زندگی جدا از دیگران داشته باشد و به شکلی شخصی و فردی از امکانات استفاده کند.

شعبه: تقسيمات داخلی دادستانی- زندانیان بر اساس اطلاعات اولیه به شعبههای مربوطه منتقل میشدند.

شعبهپنجی: زندانیای كه اتهام وی مربوط به حزب توده يا اكثريت بود.

شعبهشيشی: زندانیای كه اتهام وی مربوط به گروههای مارکسیستی دارای مشي براندازی(خط ۲ ،۳) بود.

شعبههفتی: زندانیای كه اتهام وی فعاليت مسلحانه در ارتباط با سازمانِ مجاهدين بود.

شعبههشتی: زندانیای که به اتهام بهاییت دستگیر شده بود. این شعبه از سال ۶۲ آغاز به کار کرد

شعبهمشترک: شعبهای مشترک بین وزارت اطلاعات ودادستانی در آسایشگاه اوین.

شفاهی: اصطلاحی که به جای ادرار و یا ادرار کردن به کار برده میشد.

شناساییکردن: لو دادن زندانیای که تمام یا بخشی از فعالیتهایش از بازجویان مخفی نگاه داشته شده بود.

شناساییشدن: لو رفتن، از پرده بیرون افتادن هویت فرد یا اعمالی که انجام داده بود.

شیرینکِش: کسی که در زندان ساعات زیادتری را به خوابیدن و استراحت کردن اختصاص میداد، فعل آن شیرین کشی است.

صغری: نوجوانانی که زیر هیجده سال بودند و تعدادشان در میان هواداران مجاهدین بسیار زیاد بود.

صنایع سنگین: اشاره به دیگ و قابلمه، کارگری که موظف به شستن دیگ و قابلمهی غذای بند بود از آن به عنوان صنایع سنگین نام میبرد.

صندوق اتاق: صندوق پول مشترک اتاق، مختص زندانیان مجاهد. افراد کلیهی پولهای دریافتی از ملاقات را در آن میریختند. در گوشهای از اتاق و دور از دید افراد قرار داشت.

صنفیجمعی یا صنفیمشترک: عالیترین شکلی زندگی جمعی در بندهایی که زندانیان مجاهد و مارکسیست به صورت مشترک به سر میبردند. هریک از افراد موظف بودند مقدار معینی پول در اختیار مسئول صنفی قرار داده و وی خرید و تقسیم میوه و تهیه کنار غذایی، صبحانه، ساعت پنجی و دهی را به عهده میگرفت.

ضرب حتیالموت: شکنجه تا سرحد مرگ. حکمی که دست بازجو را برای گرفتن اعتراف باز میگذارد. زندانی را به شدت شکنجه کردن، حتا اگر منجر به مرگ وی شود.

طرح مالک و مستاجر: طرحی ارائه شده از سوی توابهای زندان به دادستانی، بر اساس آن صاحبان املاک و موجران موظف بودند یک کپی از قرارداد خود با مستاجرانشان را به کمیتهی محل ارائه دهند. این طرح باعث شناسایی و دستگیری بسیاری از فعالان سیاسی شده و تعدادی زیادی از نیروهای سیاسی محلهای مسکونی خود را از دست داده و آواره شهرها شدند.

ظریفکار یا ظریفزن: به صورت کنایه، به کسی که در اثنای انجام کار، خطایی بارز از او سر میزد، اطلاق میشد. مانند کسی که در حال بردن ظروف غذا به دستشویی ناگهان آنها را میریخت. فعل آن ظریف کاری یا ظریف زنی است. هر عمل خطای بارزی با این فعل توصیف میشد.

عبرت: نشریهای که توابهای وابسته به گروههای مارکسیستی در کمیتهی مشترک تهیه میکردند.

عبدالله پیام: گشت ویژهی نیروهای اطلاعاتی رژیم که به مدد بقایای ساواک شاه و با مساعدت ارتشبد حسین فردوست در پاییز و زمستان سال ۶۰ پا گرفته بود. با به کارگیری این نیروها رژیم در صدد بود از یک سیستم نظامی به یک سیستم پلیسی-نظامی تبدیل شود. این نیروها ضربههای مهلکی به جریانهای سیاسی به ویژه مجاهدین وارد کردند.

علیآقا: به المنتی که از سوی زندانیان برای تهیه چای و غذای گرم ساخته میشد، میگفتند. المنت مزبور از وصل دو سیم به یک قاشق فلزی ترجیحاً استیل به دست میآمد.

عمودی: در مقابل افقی، آزاد شدن به شکل عمودی یعنی بالاخره روزی از زندان به شکل عمودی بیرون خواهد رفت. یعنی جنازه ش بیرون نخواهد رفت.

عمومی: ر.ك. درباز.

غیرگروهکی: اصطلاحی که از سوی زندانبانان برای تقسیم بندی گروههای سیاسی به کار میرفت و شامل هواداران سلطنت، کودتاچیان، امرای لشکری و کشوری رژیم سابق، اعضای دفتر هماهنگی بنی صدر و نزدیکان وی، مفتی زاده و افراد وابسته به وی، سارقان مسلح و زندانیان عادی که در ارتباط با دادستانی انقلاب دستگیر شده بودند، میشد.

فرعی: قسمتی چسبیده به هر سالن گوهردشت که از دو اتاق و یک آبدارخانه و انباری کوچک تشکیل یافته بود.
فروشگاه: در اوین و گوهردشت پاسداری كه ماهانه با فهرستي از كالاهای خوراكي و پوشاک به زندانیان و سلولهای دربسته و باز مراجعه و لیست اقلام مورد نیاز آنها را دریافت میکرد. در قزلحصار محلی به این کار اختصاص یافته بود و توسط توابها اداره میشد.

فکری: این کلمه را حاج داوود در مورد زندانیای به کار میبرد که از نظر او دیگران به وی وابسته بودند و خط فکری بند را او تعیین میکرد. این گونه افراد یا دارای عینک بودند و یا سر طاس و مویی کمپشت. از نظر حاج داوود، ریزش موی این افراد بر اثر تفکر و تعمق زیاد و کمسویی چشمشان هم به علت مطالعهی بسیار بوده است.

فلشگذاشتن: بيرون گذاشتنِ مقوايی به شكلِ فلش از زير درِ سلول انفرادی برای مطلع کردن پاسدار بند.

فنی: به پاسدارانی که کارهای فنی و خدماتی زندان اعم از لولهکشی، برق کشی و... را انجام میدادند، گفته میشد.
قبر: ر.ک. قیامت، تابوت.

قاتیخوری: مخلوط كردنِ پلو وخورشت و یا در هم آمیختن چند نوع موادغذایی برای تهیهی صبحانه و یا ....

قارچی: آنچه که متعلق به زندانيانِ مبتلا به بیماری پوستی قارچ است.تشت رخت قارچی، بند قارچی، صابون قارچی و...

قاف: قاچاقچی که زندانیان آزاد شده مجاهد و یا نیروهای هوادار این جریان را به خارج از مرزهای کشور منتقل میکرد.

قانوناساسی: کابل، بازجویان اوین به کابل، قانون اساسی میگفتند.

قپانی: شیوهای از بستن دست. یک دست زندانی را از بالای سر به دست دیگرش که از پایین به سمت بالا آورده شده است میبندند. فشار فوقالعادهای به کتف و پشت و قفسه سینه و مچ دستها وارد میشود. برای اثر بخشتر بودن، زندانی را در همان حال از سقف آویزان کرده و او را در همان حالت، با کابل میزدند.

قرار: محل و زمانی که دو نفر یا چند نفر در تشکیلات، همدیگر را ملاقات کنند. دستیافتن به محل و زمان "قرار" برای بازجویان از اهمیت زیادی برخوردار است.

قرار زاپاس: محل قرار دوم. در صورتی که به هر دلیل افراد قادر به ملاقات یکدیگر در زمان و مکان مقرر نشدند به قرار دوم و یا "قرار زاپاس" مراجعه میکنند.

قرنطينه: اتاق بزرگی که در زیرهشت قزلحصار قرار داشت و زندانیان تنبیهی را در آن جای میدادند.

قزلحصار: زندانی واقع در ۲۰ كيلومتری كرج كه شاملِ سه بخش مجزا به نام "واحد" بود. مخفف آن "قزل" بود.
قفس: ر.ک قیامت، تابوت.

قيامت: محلی در قزلحصار که زندانیان مجبور بودند در میان تختههای نئوپانی که از سه طرف آنها را احاطه کرده بود با چشمبند بنشینند. در این محل فشارهای فوقالعادهای بر زندانی وارد میکردند.

کابل: رشتهی نسبتاً کلفت سیم برق که اصطلاحاً به آن کابل گفته میشود و معمولترین و درد آورترین وسیله برای شکنجه است. کابل در قطرهای مختلف وجود دارد. هر یک از آنها برای مرحلهی خاصی از شکنجه به کار میروند.

کابل زدن: شکنجه با کابل. زدن ضربههای کابل به کف پا و نقاط حساس بدن.

کابینملاقات: زندانیان خانوادههای خود را از پشت شیشه ملاقات میکردند و از طریق تلفن گفتوگو میکردند. پنجرهای را که به هر نفر اختصاص داشت کابین مینامیدند. در زندان گوهردشت یک دیواره به عرض نیم متر، افراد را از هم جدا میکرد. در اوین و قزلحصار دیوارهای در میان نبود.
كاناپه: بعد از بیدارباش صبح، کارگری اتاق پتوهای رنگی افراد را به شکل کاناپه در کنار دیوار قرار داده، زندانیان روی آن مینشستند.

کارکردن روی کسی: تاثیر گذاشتن روی کسی به لحاظ فکری، کسی را مورد تعلیم سیاسی و ایدئولوژیک قرار دادن.

كارگاه: زيرزمينِ حسينيه اوين که سابقاً استخر سرپوشیده اوین بوده است، از سال ۶۰ با قرار دادن چرخهای خیاطی تبدیل به کارگاه خیاطی شد و به سرعت واحدهای سراجی- کفاشی- کشبافی- نجاری و ..... به آن اضافه شد. در گوهردشت کارگاه واحدی بود خارج از محوطه بندهای زندان که زندانیان عادی در آن مشغول به کار بودند. زندانیای که در کارگاه کار میکرد، کارگاهی خوانده میشد.

كارگری: مجموعه افرادی كه به نوبت كارهای روزمره سلول يا بند(مانند نظافت، ظرفشويي، تحويلگرفتن و توزيعِ غذا) را انجام میدادند. به فردی که این کار را انجام میداد کارگر میگفتند. در زمان شاه به این فرد "شهردار" گفته میشد.

کانون: کانون کارآموزی کرج. در سال ۶۲ تعدادی از زندانیان در قسمتهای مختلف آن مشغول به کار بودند و در خردادماه ۶۳ به قزلحصار منتقل شدند.

کپک: کپکی ر.ک تواب.

کپک زدن: موقعیتی که فرد در اثر نرفتن به حمام دچار آن میشود.

كتابخانه: لیستی از کتابهای زندان به اتاقها و سلولها ارائه شده و زندانیان از میان آنها کتابهای مورد نظر خود را انتخاب میکردند و گاه میباید در نوبت به سر میبردند.

کتابی خوابیدن: ر. ک تیغی خوابیدن.

کتبی: اصطلاحی که در برابر "مدفوع کردن" به کار برده میشد. ادرار کردن را "شفاهی" میگفتند.

كشيدن: ۱- تحمل ناملایمات زندان و گذراندن ایام محکومیت، حبس کشیدن- انفرادی کشیدن- نکشیدن شرایط.

کف کردن: ناراحت و عصبانی شدن فرد به خاطر شنیدن یک خبر ناگوار و یا دیدن یک صحنهی غیر منتظره، غمگین و افسرده شدن فرد به هر دلیل.

کفشک: کفشی که با پارچه دوخته شده و روی جوراب بپوشند.

كليهای: زنداني كه بر اثر شکنجه به نارسایی کلیه مبتلا شده باشد.

کلیتی: فردی که از بیماری رایج کلیت(روده ای) در زندان رنج میبرد.

کمآوردن: نکشیدن زیر بار فشار. فشارهای زندان و یا شکنجه را تحمل نکردن

کمری: کسی که از کمردرد رنج میبرد و از انجام بعضی کارها معاف است.
كميتهمشترك: زندان و بازداشتگاهی در نزدیکی میدان توپخانه و جنب وزارتخارجه و اداره آگاهی سابق و فرماندهی نیروی انتظامی. پیش از انقلاب به کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک و شهربانی کل کشور اختصاص داشت. در سالهای آغازین دههی ۶۰ به اطلاعات سپاه پاسداران و سپس به وزارت اطلاعات اختصاص داشت.

كمونی: اصطلاح رایج در دوران سلطه حاج داود بر قزلحصار، برای توصیف استفادهی اشتراکی و جمعی افراد از مواد خوراکی و پوشاکی و ..... که از نظر مسئولان زندان، مذموم بود، به کار برده میشد.

کنارغذایی: لقمه و یا غذای شیرینی که مسئول صنفی اتاق برای سیر شدن و هضم غذا اختصاص میداد. میتوانست مخلوط کوبیدهای باشد از حلوارده و انجیر آب انداخته ، یا مخلوطی از کره و خرما و...

کالباس: مخلوطی از پنیر و رب و سیر که به خاطر وجود سیر در آن، کمی مزه کالباس میداد!

کمندی: به پاسداران وحشی و بسیار خشن گفته میشد. زندانیان معتقد بودند آنها را با کمند صید کرده و مأمور به خدمت در زندان کردهاند.

كوكلوسكلان: افراد بریدهای که با کشیدن یک کیسه روی سرشان، برای شناسایی افراد در بندها و سلولها گردانده میشدند. دو سوراخ در محل چشمها وجود داشت.

کیک: مخلوطی از آرد نان، خرما، انجیر، میوههای رنده شده، مربا و... که در روزهای عید و مراسمهای ملی، مذهبی، سیاسی از سوی زندانیان تهیه میشد.

کیهانکس: تکههای روزنامه که به قسمتهای مساوی بریده میشد و در روی سفره به جای دستمال کلینکس قرار داده میشد.

گازور: محلی که ظروف غذایی در آن قرار داده میشد. قفسهای زیبا که زندانیان از چوب میساختند. نام آن از صنایع چوب گازور گرفته شده بود.

گالی گولیا: زندانیانی كه به بيماريِ پوستيِ گال مبتلا بودند.

گاودانی: سالنی در واحد۱ قزلحصار كه محلِ برپایی قيامت بود. پیش از آن زندانیان تنبیهی را در آن قرار داده بودند.

گروه ضربت: نیروهای ویژه دادستانی که برای دستگیری افراد و حمله به خانههای تیمی اقدام میکردند. از آنجایی که تعدادی از آنها در درگیری با نیروهای مجاهدین در سطح شهر و یا به هنگام تسخیر خانههای تیمی متعلق به مجاهدین کشته شده بودند، زندانیان به آنها "گروه شربت" نیز میگفتند و کنایه از آن داشت که شربت شهادت مینوشند.

گزارشدادن: خبرچينی شفاهی يا كتبی زندانيان بریده در مورد ساير زندانيان. گزارشِهفتگی: آشي تهیه شده از مواد غذایی مانده در طول هفته.

گشت دادستانی: نیروهای دادستانی با ماشینهای بنز در سطح شهر و به ویژه نقاطی که امکان تردد نیروهای سیاسی به آن مناطق میرفت به گشت زنی و شکار انقلابیون میپرداختند. توابها و بریدهها به ویژه کسانی که در تیمهای عملیاتی مجاهدین تجربه داشتند، این گشتها را همراهی میکردند. گاهی فرماندهی این گشتها با توابهای مزبور بود.

گلوگاه: ایستهای کنترل و بازرسی میان جادهای که در شاهراههای مهم کشور و خروجیها و ورودیهای شهرهای مهم و جادههایی که به مناطق مرزی کشور منتهی میشدند، میگذاشتند و به وسیلهی پاسداران اداره میشد.

گلوگاهی: توابهایی که در گلوگاهها و ایستهای کنترل و بازرسی میان جادهای برای شکار زندانیان سیاسی آزاد شده و فعالان سیاسی به کار میپرداختند.

گوشپهنکردن: اشاره به توابهایی که به گفتوگوی افراد گوش میسپردند تا از آن دستمایهای برای تحت فشار قراردادن آنها بسازند. گوششان را کف اتاق پهن میکردند.

گوش ملی گیرآوردن: صحبت کردن زیادی برای کسی.

گوهردشت: زندان گوهردشت. رژیم از آن به عنوان زندان "رجاییشهر" نام میبرد. مخفف آن گوهر است.

ليوانِ نخدار: ليوان زندانيان بيمار (معمولاً سرماخورده) كه برای تمايز به دستهی آن نخ ميبستند.

مجددی: زندانی که دوباره دستگیر شده است. زندانیان مجاهدی که پس از آزادی از زندان در راه وصل به تشکیلات و یا در ارتباط با آن و یا خروج غیرقانونی از کشور دستگیر میشدند. بعضی ها سجددی هم خوانده میشدند.

مجرّد: ر.ك. دربسته.

مرخصی رفتن: امکان آزادی محدود ۲ تا ۳ روزه با قرار دادن وثیقه و ضامن. تا پیش از قتلعام زندانیان به جز زندانیان تواب، بیماران ویژه، کسانی که دارای پارتیهای بانفوذ بودند، کسی از امکان مرخصی رفتن برخوردار نبود. اما پس از قتلعام و به ویژه در سال ۶۸ سیاست رژیم فرستادن افراد به مرخصی بود.

مرخصی با مأمور: نوعی از مرخصی که چند ساعته بود و زندانی به همراه چند مأمور امکان مییافت ساعاتی را در کنار خانوادهاش به سر برد و یا در مراسم تدفین، ترحیم، یادبود و یا بیماری عزیزانش شرکت کند.

مسائل: اطلاعات زندانی در رابطه با گروه متبوع خود و فعالیتهایی که انجام داده است.

مسجد: محلی در سمت راست هر بند در قزلحصار که به نماز خواندن اختصاص داشت. فروشگاه بند در داخل آن قرار داشت. در زمان شاه به عنوان سالن غذاخوری از آن استفاده میشد.

مسئلهدار: فردی که نسبت به درستی بنیانهای سیاسی و ایدئولوژیک خود دچار تردید و ابهام شده باشد.

مسئول: فردی که تعدادی از افراد تحت نظر او به کار در تشکیلات مشغول باشند. به افراد تحت نظر وی تحت مسئول میگویند.

مشكوك: زندانیای که تنها به خاطر قیافهی ظاهری و یا نوعی از پوشش و یا حضور در محلی خاص دستگیر شده باشد. گاه این افراد تا مدتهای مدیدی در زندان باقی میماندند. برخلاف عرف قضایی، آنها باید ثابت میکردند که اتهامی متوجهشان نیست. گاهی افرادی که نمیخواستند حساسیت توابها را برانگیزند، خود را مشکوک معرفی میکردند.

مصاحبه: حاضرشدنِ زنداني در برابر جمع، دوربین ویدئویی و تلویزیونی، تشریح علل گرایش به گروههای سیاسی و فعالیتهایش و نیز ابراز ندامت از گذشتهی خود.

معجون: ترکیب کوبیده شدهای از انجیر آب انداخته، خرما، سیب رنده شده، مقدار کمی پنیر و کره، مربا، آرد نان خشک و هر آن چیزی که میشد به ترکیب فوق افزود. این ترکیب برای صبحانه تهیه میشد. بعدها این نام در آبمیوه فروشیهای ایران به مخلوطی از چند میوه خشکبار و شیر و موز اطلاق شد.

معدهای: فردی که از ناراحتی گوارشی رنج ببرد.

معرفی کردن: زندانیان پس از آزادی از زندان، موظف بودند برای مدتی به تشخیص مسئولان اطلاعاتی هر چند وقت یک بار خود را به مراکز اطلاعاتی معرفی کنند و به سؤالهای مربوطه پاسخ دهند.

مقوای فرهنگی: مقوای سفید رنگ بزرگی که توابها بر آن شعارهای خود را نوشته و به در و دیوار نصب میکردند.

ملات: دستنوشته و یا اسناد و مدارک گروههای سیاسی که نزد زندانی دستگیر شده مییافتند. اخبار و گزارشهای تهیه شده در زندان که از سوی زندانیان به صورت نوشته در اختیار یکدیگر قرار میدادند.

ملاقات: ديدار نوبهای زندانی با بستگانش از پشت شیشه به مدت ده دقیقه. فاصله هر ملاقات بسته به شرایط بود. اوین و قزلحصار تا سال ۶۳ ماهانه، گوهردشت تا سال ۶۴ سه هفته یک بار. قزلحصار از سال ۶۳ هفتهای یک بار و گوهردشت و اوین دو هفته یک بار.

ملاقاتحضوری: ملاقاتی در حضور پاسدار و نگهبان در کنار سالن ملاقات.

ملاقاتی: بستگانِ درجه اول شامل مادر و پدر ، همسر و فرزندان، مادر بزرگ و پدر بزرگ و خواهر و برادر بالای ۳۵ سال كه به ديدار زنداني به زندان ميآيند.

ملاقات شرعی: ملاقات زندانی با همسرش در یک محل مسکونی در زندان – توابان و زندانیان "غیرگروهکی" از این امکان برخوردار میشدند. زندانیان سیاسی مقاوم از چنین کاری سر باز میزدند.

ملّی: آنچه از غذا، ميوه و ساير خوردنیها پس از تقسيم و مصرف اضافه بماند و خارج از سهمیه هر فرد به متقاضیان آن داده شود.

ملیخوری: مورد اذیت و آزار قرار گرفتن و مشت و لگد خوردن در بازجویی که اصولا به حساب نمیآید.

ملّیكاری: روزهای جمعه در زندان به روزهای ملی کاری اختصاص داشت. افراد بنا به برنامه تهیه شده از سوی مسئول ملیکاری ملزم به انجام کارهای عمومی اتاق، اعم از شستشو و نظافت کلی اتاق، درست کردن اجناس مورد نیاز اتاق، تمیز کردن انجیر خشک، تمیز کردن خرما و جدا کردن هستههای آن به منظور نگهداری بهتر، پرس کردن دمپایی و...

ملیکردن: ۱- چیزی را برای استفاده عمومی اختصاص دادن ۲- شخصی که توسط جمع به شوخی مورد ضرب و شتم قرار میگیرد. او را ملی کردند.

ملّیكش: زندانیای كه پس از سپری شدن ايام محكوميت به علت عدم پذیرش ضوابط دادستانی همچنان در زندان مانده است. فعل آن ملی کشی میباشد.

ملوان: به توابهایی که مسئولیت اداره حمام و نوبت دادن به اتاقها و ... را داشتند، گفته میشد.

ممنوعالملاقات: کسی که حق ملاقات با خانوادهاش را نداشته باشد. ممنوعالملاقات شدن میتواند به خاطر زیر بازجویی بودن و یا اقدامی تنبیهی از سوی مقامات زندان باشد.

منافق: زندانیای كه اتهامش مربوط به سازمانِ مجاهدين باشد. کسی که از نظر مسئولان زندان همچنان بر مواضع خویش پافشاری کند. "منافق تیر" نوع خطرناک آن است!

منفعل: زندانیای که کاری به کار مسائل سیاسی ندارد. وقتی از زندانی خواسته میشد در محکومیت گروههای سیاسی مصاحبه کند، میگفت من "منفعل" هستم و کاری به کار سیاست ندارم. با اعلام این که "منفعل" هستم زیر بار هیچ چیزی نمیرفت. برای همین شعارهایی را روی دیوار نوشته بودند با این مضمون که "منفعل" بدتر از "منافق" است.

مو در آوردن کف پا: در اثر پیوند قسمتی از پوست ران و یا باسن قربانی به کف پایی که در اثر شکنجه متلاشی شده، موی قسمت پیونده زده شده در کف پا ظاهر میشود.

مورس زدن: ارتباط با دیگر سلولها و بندها با کمک علائم مشخص از پیش تعیین شده. مورس زدن میتواند به وسیلهی صدا یا نور انجام پذیرد. حروف الفبا به ۴ دسته ۸ حرفی تقسیم میشوند. در ضربههای مورس ابتدا دستهای که حرف مورد نظر در آن قرار گرفته را مشخص کرده و سپس ردیفی را که حرف در آن است، مشخص میکنیم که یک عدد حاصل میشود. حرف الف ۱۱ است. در دسته اول در ردیف اول قرار گرفته است. حرف میم ۴۴ است، در دسته چهارم و ردیف چهارم قرار گرفته است.

مورس با صدا: رایج ترین نوع مورس زدن، دو سلول که در کنار و یا روی یکدیگر قرار دارند به وسیله زدن ضربه به دیوار با یکدیگر ارتباط گرفته و گفتوگو میکنند.

مورس نوری: به وسیلهی نشان دادن کف دست و بالا و پایین کردن آن از لای پنجره با بندهایی که در دید قرار دارند، ارتباط گرفته میشود. به جای گوش از چشم استفاده میشود. گاهی به جای کف دست از پارچهای رنگین استفاده می شود تا بهتر دیده شود.

مورس زدن زیر در: نوعی از مورس نوری است که در جریان آن با سلول روبرویی از زیر در تماس گرفته میشود. برای انجام آن هر دو طرف باید روی زمین خوابیده و دستشان را طوری روی زمین تکان دهند که سلول روبهرویی قادر به دیدن سایه دستشان باشد. اگر کمی آب روی زمین ریخته شود این کار بهتر انجام میگیرد. این نوع تماس فقط در زندان گوهردشت امکان پذیر است.

نخپلو: رشته پلو، با کیفیت بسیار بدی در اوین طبخ میشد.

نخِپنير: نخِ قرقره یا پلاستیک تابيده شده كه بهكمك آن قالب پنیر به قسمتهای کوچک تقسیم میشد.

نختابی: تابيدن نخِ بلوزها و جورابهای مستعمل، زیلو، کیسه شکر و... برای تهیه طناب و نخهای مورد احتیاج در سایزهای مختلف.

نختسبیح: نخ پلاستیک تابیده شده که برای تسبیح از آن استفاده میشد.

نخدندان: زندانیان کسیههای نایلکس را بعد از شستن و قرار دادن در وایتکس، در اندازههای کوچک بریده و در قوطی نگهداری میکردند. هر بار پس از غذا برای تمیز کردن دندانها از آنها استفاده میشد.

نخسیگار: نخ قرقره یا پلاستیک تابیده شده که به پایهی تخت بسته میشد و از آن برای قسمت کردن سیگار به اندازههای کوچکتر استفاده میشد.

نخکشی: کشیدن نخ و یا بازکردن نخ جوراب، پیراهن، بلوز بافتنی، گونی شکر، زیلو. تنها جورابهای پلاستیکی و یا پیراهنهای پلاستیکی نخ کشی میشدند.

نظافتكلّی: نظافتعمومی ماهيانهی سلول و بند. این کار در بندهای عمومی انجام میگرفت.

نكشيدن: ر.ك. بريدن.

نفوذی: ۱- فرد بریده و خائنی که بدون نشان دادن هویت خود، در میان زندانیان زندگی کند۲- فرد خائن و بریدهای که به عنوان عامل دشمن در تشکیلاتهای سیاسی نفوذ کند.

واحد: هريكاز بخشهای سهگانهی زندانِ قزلحصار. هر واحد دارای ۴ بند بزرگ و ۴ بند کوچک و مجرد است.
واحد مسکونی: مکانی در زندان قزلحصار برای تحت فشار قرار دادن زنان مجاهد زندانی در سال ۶۲ -۶۳ که منجر به بروز فجایع زیادی شد.

وزارت: مخفف وزارت اطلاعات است. محلی که به وزارت اطلاعات اختصاص داشت.

وزارتی: اشاره به کسی که کارمند وزارت اطلاعات بود
وصلِ به دادستانی: فرد يا مجموعه افرادی كه به جای وصل به مجاهدین به دامِ شبكههای تشکیلاتی موازی دادستانی میافتادند که به نام "مجاهدین" و یا هواداران آن کار میکردند.

وصله کردن دمپایی: وصله کردن دمپاییها به مدد سیخ داغ و تکههای لاستیک

وقت دستشويی: مدت زمانی که به هر سلول برای استفاده از دستشویی در هر وعده داده میشود.

هتلاسدالله: محلی در آموزشگاه اوین که زندانیان شکنجه شده را در آنجا به صورت انفرادی نگاه میداشتند تا با بهبود نسبی زخمهایشان به نزد بقیه بروند. فشار مضاعفی بود روی زندانی.

هستهسابی: سابيدنِ هستههای خيس شدهی خرما و زیتون بر سيمانِ كف هواخوری، حمام و توالت و... این هستهها پس از صیقل داده شدن، برای ساختن تسبیح و یا کاردستیهای دیگر مورد استفاده قرار میگرفت.

همبند: دو نفر و یا چند نفری که با هم در یک بند یا سالن زندگی کنند.

همپرونده: کسانی که در جریان شکل گیری یک پرونده به نوعی به هم مرتبط شده باشند.

همتخت: دو نفر که از یک تخت به صلاحدید توابان و یا خود استفاده میکردند.

همخرج: تعدادی از زندانیان عادی که به صورت مشترک با هم زندگی میکنند.

هم سلول: دو نفر یا چند نفری که دریک سلول و یا اتاق زندگی میکنند. هماتاق نیز گفته میشود.

همكاریكردن: توّابشدن، اطلاعات خود را در اختیار بازجو و مقامات زندان قرار دادن.

هواخوری: ۱- حياط يا سلول بدون سقفی كه به منظور استفادهی زندانیان از هوای آزاد اختصاص یافته است. مدت زمان هواخوری بستگی به شرایط و محل نگهداری زندانی دارد. ۲- به حیاط نیز هواخوری گفته میشد. ۳- زمان اختصاص یافته برای استفاده از هوای آزاد را نیز هواخوری مینامند.

هوادار: عنوانی که زندانیان مجاهد به هنگام پرسش اتهامشان بعد از سال ۶۶ میگفتند. زندانبانان توقع داشتند که زندانیان از لفط "منافق" یا "منافقین" استفاده کنند. به هنگام اصرار زندانبان مبنی بر هوادار کدام جریان میگفتند هوادار "سازمان" در صورت اصرار بیش از حد وی میگفتند هوادار" مجاهدین". عدهای نیز از ابتدا "مجاهدین" میگفتند.

هواگیری: شکنجه شدن. "آیا هواگیری شدهای"؟ یعنی آیا شکنجهشدهای؟ در بدو ورود به بندهای ۴ گانه اوین، زندانی در این رابطه مورد سؤال قرار میگرفت.

هیئت عفو: نامی که مقامات رژیم برای فریب زندانیان به هیئت ویژه کشتار و قتلعام داده بودند. گاه از مخفف آن به عنوان "هیئت" یاد میشد.

دسته بندی زندانیان با نامهای مشخص

گروه هایی از زندانیان بر اساس شهرهایی که از آنجا به تهران منتقل شده بودند، دستهبندی و نامگذاری میشدند، مانند:
کرجیها، بلوچیها، بندرعباسیها، شمالیها، برازجانیها، کردها، مسجد سلیمانیها و...

گاهی هم بر اساس روز و زمانی که دستگیر شده بودند، نامیده میشدند، مانند:

پنجاه و نهی: زندانیانی که در سال ۵۹ و قبل از ۳۰ خرداد دستگیر شده بودند.

بچههای نوده نفره: کسانی که در خردادماه ۶۰ در یکی از ساختمانهای وابسته به "کانون توحیدی پیام" وابسته به بخش محلات مجاهدین در نازی آباد دستگیر شده بودند.
۳۰ خردادیها: کسانی که در تظاهراًت ۳۰ خرداد ۶۰ دستگیر شده بودند.

هفتتیریها: کسانی که به خاطر خندیدن و یا خرید شیرینی در شب هفت تیر و پس از انفجار دفتر حزبجمهوری اسلامی دستگیر شده بودند.

گاه نشانگر گروهی خاص بود که در ارتباط با واقعهای دستگیر شده بودند، مانند:

سیزدهآبانیها: کسانی که در ارتباط با اعتراضات مردمی در محلهی سیزده آبان در سال ۶۴-۶۳ دستگیر شده بودند.
مرصادیها: اسرایی که در سلسله عملیاتهای مجاهدین دستگیر شده بودند و در شهریورماه ۶۷ پس از صدور فرمان آزادی توسط مسعود رجوی و به هنگام بازگشت به میهن دستگیر شده بودند. زندانیان از آنها به عنوان "اسرا" نام میبردند.

گاهی نیز محل کار افراد، مبنای نامگذاری قرار میگرفت، مانند:

زامیادیها: کارگرانی که در ارتباط با کارخانهی زامیاد در سال ۶۰ دستگیر شده بودند.

ایران ناسیونالیها: کارگرانی که در ارتباط با کارخانهی ایرانناسیونان در سال ۶۰ دستگیر شده بودند.
گروه هایی از زندانیان بر اساس زندان و محلی که از آنجا انتقال یافته بودند و نیز بر اساس مواضع خاصشان در ارتباط با زندان و نحوهی برخوردشان با زندانبانان، شناخته میشدند، مانند:
گوهردشتیها: زندانیانی که از گوهردشت به قزلحصار منتقل شده بودند.
اوینیها: زندانیانی که در مقطعی خاص از اوین به قزلحصار منتقل شده بودند به ویژه در بند زنان در سال ۶۲ .

قزلحصاری: کسانی که از قزلحصار برای تجدید بازجویی به اوین منتقل میشدند

بچههای ۲۰۹: تعدادی از هواداران مجاهدین که در هیئت توابها تشکیلاتی را در ۲۰۹ اوین راه اندازی کرده بودند.
بچههای چادر رنگی: تعدادی از زنانی که در سال ۶۴ در اعتراض نسبت به اجبار زنان زندانی به استفاده از چادر سیاه، از رفتن به ملاقات، بهداری و... امتناع میکردند.

مسئولیتهای موجود در یک اتاق

مسئولِاتاق: فردی که از سوی زندانیان برای ادارهی امور جاری اتاق و برخورد با پاسداران و مسئولان بند انتخاب میشد. انتخاب وی به صورت رأیگیری مستقیم و توسط افراد اتاق بود. وی میتوانست برای ادارهی امور اتاق، افرادی را به صلاحدید خود انتخاب کند.
مسئول اتاق در مقاطعی از زندان، بین سالهای ۶۲-۶۳ در بندهایی که توابها تسلط داشتند، از سوی مسئول بند که خود تواب مورد اعتماد حاج داوود بود، انتخاب میشد.

مسئول صنفی: تهیه برنامههای غذایی مختلف، کنار غذایی، ساعت پنجی و دهی، دادن لیست مایحتاج اتاق با هماهنگی مسئول اتاق و ملی کاری.
مسئول ملیکاری: مختص بندهای ویژه زندانیان مجاهد بود. کارهایی را که روزهای جمعه توسط کار جمعی زندانیان انجام میگرفت، مشخص میکرد.
مسئول فرهنگی: مختص بندهای ویژهی زندانیان مجاهد بود. سفارش کتاب از کتابخانهی بند، تهیهی کتابخانه در اتاق، گرفتن نوبت کتاب برای افرادی که خواهان خواندن کتابهای پرخواننده بودند، تهیهی برنامه و مقدمات برگزاری جشنهای مختلف به مناسبت اعیاد و روزهای ملی و سیاسی، برگزاری مراسم خداحافظی برای زندانیانی که در شرف آزادی بودند.

مسئولِ روزنامه: زندانیای که وظیفهی "تیترخوانی" روزنامه را به عهده داشته و پس از تیترخوانی روزنامه را بین افراد نوبتبندی کرده، تقسیم میکرد. دوختن وسط روزنامهها و آرشیو کردن آنها از دیگر وظایف مسئول روزنامه بود. در سالهای اولیهی دهه ۶۰ و در اتاقهای دربسته موضوعیت داشت.

مسئولِ توالت: فردی که به هنگام استفاده از دستشویی تنظیم وقت را به عهده داشت تا نوبت به همه برسد. در سالهای اولیه دههی ۶۰ و اتاقهای دربسته موضوعیت داشت

مسئولِ خميردندان و مسواک: در سلولهای دربسته قبل از باز شدن در برای رفتن به توالت و دستشویی، وی وظیفه داشت خمیردندان را روی مسواک افراد بمالد. در غیر این صورت اگر هر کس میخواست خود رأسا به این کار مبادرت کند، با شلوغی و ازدحام زیادی مواجه شده و وقت زیادی تلف میشد. او وظیفه داشت در خاتمهی دستشویی، کلیهی مسواکهای باقیمانده در دستشویی را جمع آوری و به اتاق بازگرداند. برای حل این مشکل یک بند کوچک روی آستین افراد دوخته میشد تا مسواکشان را در آن بند قرار دهند.

مسئول داروی نظافت: در بندهای مجرد و در بسته به هنگام نوبت حمام، داروی نظافت کلی درست کرده و افراد با مراجعه به وی مقدار مورد نیازشان را دریافت میکردند.

مسئولِ خواب: فردی که موظف بود جا و نحوهی خوابیدن افراد را در اتاقهای دربسته تنظیم کند تا جا به همه برسد.
مسئولِ رخت: فردی که مسئولیت پهن کردن لباسهای شسته را به عهده داشت و همچنین پس از پایان هواخوری، موظف به جمعآوری کلیه رختهای روی بند بود.

مسئولِ نخ و سوزن: فردی كه وظيفه نگهداری و مواظبت از نخ وسوزن و ارائهی آن به افراد سلول را در بندهای اوین به عهده داشت.
مسئولِ فروشگاه: فردی که در بندهایی که زندگی جمعی وجود نداشت، مسئولیت تهیه لیستهای مایحتاج شخصی افراد اتاق را به عهده داشت. چنین مسئولیتی در میان زندانیان تازه دستگیر شده در بندهای اوین حاکم بود و در سالهای بعد هنوز بین زندانیان مارکسیست این مسئولیت موجود بود و یا کارگری اتاق به انجام آن مبادرت میکرد. در بین زندانیان مجاهد مرد، از آنجایی که خرید فردی و شخصی جایی نداشت، خود به خود این مسئولیت از بین رفته بود.

مسئولیتهای مختلف در یک بند

مسئول بند: زندانی توابی که از جانب مقامات زندان برای ادارهی بند و ارتباط با مقامات زندان انتخاب میشد. سرکوب زندانیان در بند، به هدایت وی انجام میگرفت. در گوهردشت مسئولان بند به انتخاب زندانیان بود. در اوین مسئولان بند در مقاطعی به انتخاب بند و در مقاطعی به انتخاب پاسداران و مقامات زندان بود.

مسئول غذا: در کلیه بندها یک نفر مسئول گرفتن غذا و جیرهی روزانهی زندانیان و پخش آن بین اتاقها میباشد. وی علاوه بر تقسیم غذا در وعدههای ناهار و شام، وظیفه دارد جیرهی پنیر، مربا، نان، کره، حلواشکری و چای را نیز بین اتاقها تقسیم کند.

مسئول نظافت: در بندهای عمومی وظیفه برنامه ریزی کارگری بند برای نظافت راهرو، توالت، دستشویی، حمام، هواخوری به عهده وی است. تقسیم مواد بهداشتی شامل پودر رختشویی و صابون، داروی نظافت نیز از جمله مسئولیتهای اوست.

مسئول چراغ: وظیفهی نگهداری و تمیز کردن و نفت کردن چراغهای بند به عهده وی است. در صورتی که چراغها به اندازهی تعداد اتاقها نباشد، زمانبندی استفادهی اتاقها از چراغها را وی مشخص میکند.
مسئول باغچه: کسی که مسئولیت درست کردن باغچه و کاشتن گلها و صیفیکاری مختلف را به دوش دارد.

مسئول سیگار: در گوهردشت دورانی که پاسداران تنها سه بار سیگار بند را روشن میکردند، وظیفهی مسئول سیگار حفظ و حراست از آتش در طول ساعاتی که آفتاب نبود، بود. وی با زمان بندی مشخص، سهم هر اتاق در نگاهداری آتش را مشخص میکرد. تقسیم سیگار بین اتاقها و افراد به عهدهی او بود. میزان استفاده از سیگار در بین زندانیان مجاهد در بندهای مختلف را وی مشخص میکرد. در بندهایی که استفادهی سیگار در بین زندانیان مجاهد به شکل عمومی بود، او وظیفه داشت سیگارهای مختلف را در محلهای مشخص از پیش تعیین شدهی بند قرار دهد.

در دورانی که سیگار به شکل فلهای به بند داده میشد، وظیفهی او بستهبندی سیگارها با کاغذ برای جلوگیری از خرد شدن آنها بود.
مسئول روزنامه: وظیفهی تقسیم روزنامه در بین اتاقها را به عهده داشت. جمعآوری آرشیو بند و تحویل آن به پاسداران نیز به عهده وی بود. بندها اجازه داشتند روزنامههای یک ماه را به شکل آرشیو نگاهداری کنند. گرفتن لیست روزنامه و نشریاتی که ورودشان به زندان آزاد بود نیز از جمله وظایف او بود.

مسئول ورزش: وظیفه نرمش و دو همگانی در بند را به عهده داشت. زمان بندی استفاده اتاقها از حیاط و زمین بازی به عهدهی وی بود. کلیهی اموری که به شکلی به ورزش ربط پیدا میکردند در حیطهی وظیفهی او بود.

مسئولِ بهداری: فردی که در اتاق و یا بند وظیفهی فرستادن افراد به بهداری و تشخیص الویت آنها را به عهده داشت. همیشه تعداد بیماران بیشتر از تعدادی بود که بهداری زندان میپذیرفت. جمعآوری داروهای اضافی از اتاقها و ایجاد یک بهداری کوچک در بند جزو وظایف وی بود.

#socialtags