بیداران

  دادخواهی برای حقیقت و عدالت

بازگشت به صفحه نخست > بيداران > در باره بيداران

در باره بيداران

سيامند

دو شنبه 18 آوريل 2005

پيش از هرچيزی می بايست که به شما خسته نباشيد بگويم برای انگيزه ها و عمل مبارزاتی ای که در اين دوران وانفسا که آرمان خواهی و مبارزه جويی همانند « اتوپيسم» و گاهی هم « عقب افتادگی » معنا می شود همچنان پيگير و پرتلاشيد. ای کاش اندکی از اين شور و مبارزه جويی در بسياری از مدعيان رهبری سازمانهای سياسی ما می بود !

به هر رو قصد به درد آوردن سر شما را ندارم, تنها به نکاتی که در رابطه با سايت شما به نظرم می رسد بسنده خواهم کرد, البته حتما خود خواهيد ديد, آنچه که می گويم آنچنان عمومی است که در مورد هر نهاد خبری در دوران کنونی مصداق دارد و ويژه سايت بيداران نيست.
با گذشت بيش از بيست و پنج سال از انقلاب بهمن, و استقرار رژيم جمهوری اسلامی, نسل جديدي به عرصه ی تحولات ايران پا گذاشته است. مهاجرت و اقامت دراز مدت ما در خارج از کشور موجب شده که ما از اين نسل نوين شناخت دقيقی نداريم, با علايق و دغدغه های فکری اش زياد آشنا نيستيم, از سوی ديگر از آنجا که رژيم جمهوری اسلامی در کنار همه ی خصوصيات ديگرش, ايدئولوژيک هم هست, در نتيجه در خصوصی ترين زوايای زندگی فرد نيز وارد می شود, در نتيجه يکی از مطالبات اين نسل نوين – که زياد هم شناختی از آن نداريم و آنها هم به همين ترتيب شناختی از ما ندارند – بی ترديد تکيه بر حريم شخصی زندگی است. اين گروه به دليل سياست های جمعيتی جمهوری اسلامی الان دقيقا نيمی از جمعيت ايران را تشکيل می دهد, بيش از 35 ميليون نفر از جمعيت کشور زير 25 سال سن دارد, يعنی در دوران پس از انقلاب به دنيا آمده, رقمی معادل کل جمعيت ايران در مقطع انقلاب !
ما ( منظورم مجموعه ی موسوم به چپ ايران است ) شناختی از اين جمعيت نداريم. همانطور که اشاره کردم آنها نيز شناختی از ما ندارند, واژه ای که آنها ما را با آن معرفی می کنند, « گروهک» است. اين هم نه به اين دليل که مزدور رژيم باشند, چون تنها واژه ای است که در دوران حيات خود در رابطه با ما شنيده اند, ما که خودمان هيچ ارتباطی نداشتيم که به معرفی خود بپردازيم, راستش را هم بخواهيد تلاشی هم صورت نپذيرفت ! در مورد عملکردمان هم شناخت عمده ی آنها همان مزخرفاتی است که رژيم گفته است. تفاوت اين رژيم با حکومت شاه را هم می دانيد, رژيم شاه خود را جزيره ی ثبات می خواند نيازی نداشت که شب و روز عليه مخالفينش تبليغ کند, شايد در مجموع يک سال به مدت دوبار در ادبيات زمان شاه از حزب توده يا گروههای مسلح حرفی زده نمی شد, اما رژيم کنونی چون خود نيز به بی ثباتی خود آگاه بوده است, شب و روز و به مدت بيش از بيست و پنج سال عليه ما تبليغ کرده و هرچه دلش خواسته گفته است. خوب به نظر شما جوان ايرانی ( منظورم چهارتا جوان دانشجوی از خانواده ی چپ مبارزاتی و يا فعال اجتماعی نيست, منظورم جوان ايرانی در کليت اجتماعی خودش است ) چه درکی از ما دارد ؟ به نظر شما همين عدم شناخت نمی تواند يکی از دلايل عدم رابطه ی کامل ما با اين نسل باشد ؟
حالا منظورم از اين مقدمه ی طولانی اين بود که به سايت و مسائلش بپردازم. به اعتقاد من هر ملتی به حافظه ی تاريخی اش زنده است, ما ايرانيان به دليل اينکه هرگز نتوانستيم بر معضل انقطاع های مکرر تاريخی مان ظفر پيدا کنيم, همواره محکوم به تکرار تاريخ بوده ايم و قرنهاست که تکرار و تکرار می کنيم. ببينيد از مشروطه تا حالا نزديک به صد سال است که همچنان برای حقوق اوليه ی شهروندی مبارزه می کنيم و هنوز اندر خم يک کوچه ايم.

تاريخ ما هم در دازنای خود کشتار جمعی کم به خود نديده و همه هم فراموش شده اند, آغا محمد خان قاجار از کله ستون می ساخت و از چشم چه چيزهای ديگر. اما هيچکدام باعث نشدند که بازهم جنايت و کشتار از اين سرزمين ريشه کن شود. ببينيد که اين جنايات در طول تاريخ بسياری جوامع روی داده, اروپا کشتارهايی از اين هم وحشتناک تر به خود ديده, اما امروزه ديگر چنين امری اگر نه ناممکن, لااقل بعيد می نمايد, نه به دليل اينکه جانيان در کار نيستند, بلکه به اين علت که توده ی اجتماعی امکان چنين امری را باقی نگذاشته است. ما هنوز هيچی نشده با نيمی از جمعيت سرزمين مان زبان مشترک و درد مشترک نيافته ايم ! پس به اعتقاد من در درجه ی اول بايد تعيين کرد که يک سايت اطلاع رسانی با چه مخاطبينی و چه می خواهد بگويد ؟ رده ی سنی مخاطبين را تعيين کند و آنچه به آنها می گويد را روشن و واضح کند.

فاجعه ی کشتار سال 1367 در سالهای اخير از جانب سازمانهای سياسی ايران در خارج از کشور همواره مورد بازخوانی قرار گرفته. اما هرگز به معضلی ملی بدل نشده, اولين اشاره هايی که به ملی کردن اين معضل شد از داخل کشور بود, توسط داخل کشور و روزنامه های داخلی بود که اين موضوع طرح شد, آيت الله منتظری و خاطرات او بود که موضوع را علنی کرد. بعد هم پرونده بسته شده به نظر می آيد. ما چه کرديم ؟ پس از نزديک به دو دهه از گذشت اين فاجعه ی ملی ادبيات ما در رابطه با اين موضوع تا چه حد متحول شده ؟ ادبياتی که در درجه ی اول متوجه انتقام گيری است. برخی هم به قول ناصر زرافشان همچون « متوليان گورستان های سياسی » تنها به شمارش کشته گان خود از اين جمع وسيع می پردازند و ليتر خون های ريخته شده را پشتوانه ی اعتبار خود می کنند !

شايد به روشی مناسب وارد قضيه نشدم. تصور می کنم فاصله ی عظيمی ما ( منظورم از ما, جنبش چپ است و نه سازمانهای سياسی ) را از نسل نوين مردم ايران دور می کند. جالب است که ما زمانی که نوجوان بوديم, بزرگترين آرزويمان پيوستن به يکی از سازمانهای سياسی مسلح و شايد بعد از مدتی « شهادت » و پيوستن به « رود خروشان شهيدان » که سر باز ايستادن هم ندارد, بود. اما جوان امروز ايران پيش از هر چيز متوجه زندگی, لذت بردن از آن و زندگی کردن مثل همه ی جوانان دنياست, يعنی تفريح, داشتن دوست دختر و يا پسر, موزيک گوش کردن, رقصيدن و ... و صد البته هيچکدام از اينها باعث نشده که بقولی جوان ايرانی « بی خيال » شود. همچنان می بينيم که فعال ترين قشر اجتماعی جامعه ی ما در مطالبات دمکراتيکش, نه طبقه ی کارگر, بلکه جوانان هستند. همين جوانانی که در پاسداشت زندگی و سهولت های آن زندان و انفرادی را به جان می خرند.
چند نکته را همزمان طرح کردم و اميدوارم که رشته ی کلام را گم نکرده باشم. به اعتقاد من مشکل اصلی و اساسی ما در درجه ی اول يافتن مخاطبين است. اگر منظورمان از مخاطبين خودمان و کسانی هستيم که زبان و فرهنگ همديگر را می دانيم, متاسفانه يا شايد هم خوشبختانه نسلی هستيم رو به انقراض. چيز زيادی از ما باقی نمانده, ادبيات مان خاص است و خودمان حرفهای همديگر را می فهميم. در صورت تداوم اين روش چند بار مغبون شده ايم. اول اينکه همانطور که در سطور پيشين اشاره کردم, جمعيتی معادل نيمی از جمعيت کشور را از دست داده ايم, دوم اينکه چون بخش زيادی از ما به دلايل متفاوت در خارج از کشور هستيم مخاطبين مان را تنها در خارج از کشور و آن هم محدود ترين بخش آن يعنی در ميان دوستان و کسانی که گذشته ای چون خودمان داشته اند خواهيم يافت و نه در جايی ديگر. سومين و مهم ترين ويژگی اين شرايط به گمان من اين است که از هدف خود که شکل دهی به حافظه ی تاريخی است دور افتاده ايم. در بهترين حالت سکتی هستيم که حرفهايی می زند و بعد از چند سال که هر کدام يک يک خاموش شويم چيزی از آن باقی نمی ماند !

1- کشتار زندانيان سياسی در سال 1367 , فاجعه ای ملی به ابعاد تمام ايران بوده است و می بايست پيش از هر چيز آن را به خود قبولاند. فقط کشتار زندانيان کمونيست, مجاهد, توده ای و يا هر « ايسم و ايست » ديگری نبوده است. در اين زمينه می بايست کار کرد. می بايست مخاطب اجتماعی يافت و با آنها همکلام شد. سياستی جوشکن می بايست داشت, روحيه ی دادخواه و نه انتقام جو را می بايست تشويق کرد.

2- به گمان من بازنويسی تاريخ در چند مرحله صورت می پذيرد, مرحله ی اول اعلام خبر و حساس کردن همگان به اتفاقی که افتاده و يا در حال وقوع است می باشد. مراحل بعدی, تحليل, آناليز و سپس آموختن از آن است. ما هنوز در مرحله ی اول به سر می بريم, هرچند که بيش از پانزده سال از وقوع فاجعه می گذرد, اما گويی هنوز اصرار داريم با استفاده از احساس خواننده, بيننده و يا شنونده درد را به او منتقل کنيم. ادبيات سايت بيداران, با سازمانهای سياسی, با مجله ی آرش و خلاصه مجموعه ی آنهايی که هر ساله در جمع 60 – 70 نفری خود دور هم جمع می شوند و يادمان برگزار می کنند, تفاوتی ندارد. شايد بزرگترين فاجعه ی تاريخ بشريت, پديده ی فاشيسم و نابودی ميليونها انسان در کوره های آدم سوزی باشد. بازماندگان اين جنايت عليه بشريت, به شکل متشکل و سازماندهی شده, تنها دولت نژادپرست اسرائيل است. اما از آنجا که خود اين دولت نژادپرست است, پديده ی فاشيسم از جهان ريشه کن نشد. امروز خود دولت اسرائيل يکی از سردمداران فاشيسم در منطقه ی خاورميانه است. می خواهم به کوتاهی بگويم, انديشه ی صهيونيسم به دلايلی که جای مباحثه در باب آن اينجا نيست, روح دادخواهی را نگستراند, بلکه روح انتقامجويی پراکند. به همين دليل هم هر چند که فاشيسم حدود شصت سال قبل نبردی را باخت, اما جنگ را خير. فاشيسم همچنان معضل روزمره ی ماست. عملکرد آن را در کشتار سياه سال 67, در صبرا و شتيلا و تل زعتر, در زندان ابوقريب؛ در گوانتانامو, در ميدان فوتبال کابل تحت سيطره ی طالبان و ... بسياری جاهای ديگر می بينيم.

3- به گمان من سايت بيداران کاری است بسيار خوب و ارزشمند. اما به نظر نمی رسد که خود از ارزش دقيق کار خود با خبر باشد. اگر ادبيات دوست عزيزمان خانم م.رها 10 سال قبل بسيار قوی بود ( که بود ) پس از گذشت بيش از يک دهه هنوز همان ادبيات را حفظ کردن و حرف تازه ای نزدن, نشان از رکود ذهنی دارد. اين عارضه فقط دامنگير اين سايت نيست, اپوزيسيون ما در عموميت خود با اين امر مواجه است

#socialtags