بیداران

  دادخواهی برای حقیقت و عدالت

بازگشت به صفحه نخست > دادخواهی > تا پرچم دادخواهی را برافرازیم و حقیقت را برملا سازیم

تا پرچم دادخواهی را برافرازیم و حقیقت را برملا سازیم

میهن روستا

پنج شنبه 8 سپتامبر 2022

ما دررسیدن به خواست‌مان که دادخواهی و دست‌یابی به حقیقت است با برگزارشدن دادگاه حمید نوری یکی از عاملان اجرای احکام کشتار تابستان ۱۳۶۷ و احراز حکم محکومیت او قدمی به جلو برداشته‌ایم.

بار دیگر دور هم جمع شده‌ایم تا یاد عزیزان‌مان را که در دهه سیاه شصت ازدست داده ایم گرامی داریم، تا از فراموشی جلوگیری کنیم،،تا هشدار بدهیم، تا پرچم دادخواهی را برافرازیم و حقیقت را برملا سازیم، تا حافظه تاریخی بسازیم و بپذیریم که حافظه‌ی تاریخی امری به‌‌ غایت سیاسی است و به شدت مورد دست‌کاری قدرت قرار می‌گیرد. امسال اما این مراسم رنگ و بوی دیگری دارد. این را احساس می‌کنید؟

ما دررسیدن به خواست‌مان که دادخواهی و دست‌یابی به حقیقت است با برگزارشدن دادگاه حمید نوری یکی از عاملان اجرای احکام کشتار تابستان ۱۳۶۷ و احراز حکم محکومیت او قدمی به جلو برداشته‌ایم.

این دادگاه دست‌آوردهای بسیاری برای دادخواهی به همراه داشته است.
من در این جا از مادران خاوران از خانواده‌ها و از همه‌ی آن‌هایی صحبت می‌کنم که در تمام این سال‌ها درگیر مسائل و مشکلات، زندان و زندانی، شکنجه و اعدام بوده‌اند و روزگارشان را در این راستا برای دادخواهی و جلوگیری از فراموشی و حفظ شأن و مقام انسانی گذرانده‌اند. ما در روزهایی که پای کلاپ هاوس و یا یوتیوب و یا هرجای دیگر می‌نشستیم و تجربه‌های تلخ و جانکاه بازماندگان را می‌شنیدیم، دوباره به آن سال‌های سیاه پراز نگرانی، دلتنگی، نا امیدی و اندوه پرتاب می‌شدیم. همه‌مان علیرغم این که این حکایات را در برنامه‌های بزرگداشت شنیده بودیم، در کتاب‌هایی که زندانیان از خاطرات خود انتشار داده اند، خوانده بودیم، می‌دانیم و می‌دانستیم که بر زندانیان‌مان چه گذشته است؛ با این همه گویا این بار فرق می‌کرد، هرکدام از شاهدان که در دادگاه شهادت می‌دادند، گوشه‌ای از زندگی پر از رنج خود وعزیزان‌مان را بازگو می‌کردند، ما دوباره با آن‌ها آن‌روزها و آن لحظه‌ها را زندگی می‌کردیم. باور کنید که خواب های‌مان دوباره آشفته شده بود، کابوس‌ها دوباره به سراغ‌مان آمده بودند. اما مهم این بود که این بار تنها نبودیم، پخش مستقیم و گوش دادن‌های دستجمعی و شنیدن اخبار مربوط به آن در رسانه‌ها، انرژی دیگری داشت. همزمان به شاهدان احساس نزدیکی می‌کردیم، اعضای یک خانواده بودیم، و شاید به این دلیل بود که از شنیدن دردها و رنج‌هایی که کشیده‌اند اشک‌هایمان سرازیر می‌شد، برای برخی از این شهادت ها بیشتر دچار احساسات می‌شدیم وقتی می‌شنیدیم که ۱۳ و یا ۱۶ ساله بودند که به زندان افتادند.
این شهادت‌ها اما پیام‌های دیگری هم برای ما داشتند. حضور آنها در دادگاه برای ادای شهادت ، ادامه‌ی مبارزه شان بود برای دنیایی بهتر، برای آینده‌ای که این فجایع دیگر امکان و اجازه تکرار نداشته باشند.

شاهدان تلاش می‌کردند با شهادت‌شان صحنه‌هایی از مبارزه‌شان درپشت درهای بسته را به تصویر بکشانند، مقاومت را در راهروهای مرگ نشان بدهند، زبان هم‌بندیهای به دار آویخته‌شان باشند، تا از حق زندگی آنهایی که دیگر نبودند تا خود از حقشان دفاع کنند، بگویند.

هر شهادت در این نوع دادگاه‌ها ـ به قلب، وجدان وحافظه‌ی ما وهمچنین خاطرات‌مان تلنگر می‌زند. هر شهادت از این نوع تلاشی است برای گذر از دیواری که مردم مقابل خود کشیده‌اند تا از خود در برابر وقایع دهشت‌بار محافظت کنند. این گزارش‌ها اما در آن دیوار نفوذ می‌کنند تا آنرا نازک کنند و همه را آماده سازند تا با چشم درچشم شدن و رو در رو قرارگرفتن با آنچه اتفاق افتاده زندگی کنند و یا حتی از آن‌چیزی که متعلق به گذشته‌ی خودشان است، یعنی بخشی از زندگی‌شان روی بر نگردانند. برای بسیاری باور به آنچه می‌شنوند به معنی واقعی کلمه آسان نیست، آسان نیست که اجازه بدهند که چنین چیزی واقعیت داشته باشد. (از هلموت گُلوویتزر در پیشگفتار کتاب شاهدان ـ آشویتس.)
به یاد آوردن، برهم خوردن آرامش مردابی است به نام حافظه. به جریان افتادنش و کوفتنش به دیوارهایی که حدود حرکتش را تعیین کرده اند. (از دو ماهنامه مروارید شماره بیست و دوم ) در مقاله‌ای خواندم " انسان نومید به تجربه در می‌یابد که در مغاک استیصال نیز هنوز یک برگ برنده همراه اوست: آینده. آنچه همواره از فرط ابهام قابل دستکاری است و تا بینهایت باز. دست کم در حد خیال و آرزو. اما به همین نسبت گذشته مطلقا معامله ناپذیر است. دژی مستحکم در برابر هرگونه دستکاری. به قول بورخس حتی خدا هم قادر به تغییر گذشته نیست.

من اصلا نمی‌خواستم به اینجا بیایم، خوشحال بودم، شروع کرده بودم که فراموش کنم؛ این را یکی از شاهدان دادگاه آشویتس می‌گوید و ادامه می‌دهد؛ اما بعد احساس کردم که من این را به رفقای کشته شده‌ام بدهکارم که بگویم که ما چه کشیده‌ایم. اگر ما سکوت کنیم، پس بیهوده این رنج تحمل شده‌است و هیچکس از تجربه‌ی این اعمال وحشتناک چیزی یاد نخواهد گرفت." (از کتاب شاهدان در دادگاه ـ آشویتس)
چقدر این احساس میان شاهدان آن سالها و شاهدان این سالها مشترک است . همه‌ی آنها گذشته را به چالش می‌کشند، تا آینده را تغییر بدهند.

وآنچه در این محاکمات توجه‌مان را جلب کرد، اهمیت وجودی شاهدان و موقعیت ویژه‌شان دراین نوع دادگاه‌ها بود. در واقع آنها هم شاهد بودند و هم مدرکی برای جرم.
تحقیقات محققان امور اجتماعی و روانشناسان می‌خواهند توجه مراجع قضایی و انسان‌ها را به موقعیت بازماندگان اردوگاه‌های فاشیستی و نقش آنها به عنوان شاهد و اهمیت در مراقبت ویژه از شاهدان جلب کنند. از نظر این محققان، بدترین و سخت‌ترین لحظه برای بازماندگان اردوگاه‌ها، روبرویی با دست اندکاران اردوگاه‌ها بوده‌است، مواجهه با جانیانی که آنها را از تمام حقوق انسانی‌شان بی بهره کرده بودند، شدید ترین تحقیرها و توهین‌ها را به آنها روا داشته بودند، حق زندگی و مرگشان در دست آنها بود. و آن لحظه‌های سخت تنهایی، گرسنگی، ترس، انده و ... همه این بلایا در موقعیت رویارویی برایشان دوباره زنده می‌شود و شاهدان را در موقعیتی بین حال و گذشته معلق می‌سازد.

سنگینی بار محاکمه حمید نوری نیز بر دوش همان‌هایی بود که از تمام حقوق انسانی بی‌بهره‌شان کرده بودند، شدیدترین تحقیرها و توهین‌ها را به آنها روا داشته بودند، سخت‌ترین شکنجه‌ها را تحمل کرده بودند و زندگی و مرگ‌شان در دست آن‌ها بود.
این شهادت‌ها و تاثیرشان در محکومیت نوری خواب جنایتکاران و مسئولین این جنایت‌ها را آشفته کرده است. دادخواهان به کابوس آنها بدل شده اند.

و چه خوب است که قدر بدانیم و سپاس بداریم زحمات و پیگیری ایرج مصداقی و بقیه همراهانش را برای فراهم آوردن مقدماتی که به دستگیری حمید نوری منجر شد.
و سپاس از همه شاهدانی که بدون هیچگونه مراقبت ویژه‌ای از سوی مراجع دولتی در دادگاه با حمید نوری، دادیار، و یکی از عوامل کشتار در آن تابستان روبرو شدند و با ادای شهادت‌شان، همانطور که در رای دادگاه آنرا صریحا اعلام کرده است، امکان محکومیت او را فراهم آوردند.

و ما در این پروسه یاد گرفتیم که از قوانین حقوقی بین‌المللی که می‌توانستند به امردادخواهی ما رسیدگی کنند بی‌خبر بودیم و فهمیدیم که از دادخواهی خیلی کم می‌دانیم، اما تصورمان از خودمان خیلی زیاد است. ما شهادت شاهدان را به داوری نشستیم و به آنها نمرات خوب و بد دادیم. من مطمئن نیستم که توانسته باشیم خود را در آن موقعیت، جای آن ها گذاشته باشیم . ما دادستان‌ها و وکلای شاکیان را به کم‌کاری و کم تجربگی و منفعت طلبی محکوم کردیم و... اما علیرغم همه‌ی این بزن و بگیرها، سوء استفاده این و یا آن سازمان از این موقعیت برای بهره‌برداری به نفع خود، حمید نوری با کار استادانه و درخشان دادستان‌ها و و کلای شاکیان به حبس ابد محکوم شد و تلاش رژیم جمهوری اسلامی برای مخفی نگاه داشتن این جنایت از مرزها عبور کرد و این‌ها برگ‌های برنده‌ای هستند برای جنبش دادخواهی که پس از این می‌تواند صدایش را بلندتر کند.

جلسه امروز رنگ و بو و حال و هوای دیگری دارد و من احساس می‌کنم که حضور مبارزان به دارآویخته شده‌مان هیچگاه تا این اندازه به ما نزدیک نبوده، گویا که اینجا هستند و ما را در مبارزه‌مان برای دادخواهی و دستیابی به حقیقت همراهی می‌کنند و این به من انرژی می‌دهد. امیدوارم به شما هم!

یاد عزیزشان همیشه گرامی است و نام‌شان در تاریخ مبارزات ایران جاودان

نامشان زمزمه نیمه شب مستان باد تا نگویند که از یاد فراموشان‌اند

میهن روستا، ماینز


متن سخنرانی میهن روستا در مراسم یادمان شهر ماینز Mainz- آلمان به تاریخ ۴ سپتامبر ۲۰۲۲

#socialtags