بازگشت به صفحه نخست > حافظه، تاريخ، فراموشی > گزارشی از تظاهرات روز جمعه ٢٦ تیر ١٣٨٨
گزارشی از تظاهرات روز جمعه ٢٦ تیر ١٣٨٨
دوستی از ایران
شنبه 18 ژوئيه 2009

ساعت حدود ١١ است كه به ميدان انقلاب ميرسم. نيروي انتظامي توي پياده رو
ها وول مي خورند و به قطار ايستاده اند به درجه هايشان نگاه مي كنم از
گروهبان تا سرهنگ همه جوره كنار هم ايستاده اند و همگي باتوم هاي سبز رنگ
بدست با پيراهن سبز كمرنگ و شلوار سبز تيره و غلاف هاي خالي اسلحه كمري
به كمرشان و بعضي هم نارنجك هاي فلفلي و غيره به كمربندشان دارند. ميدان را از
ضلع شمالي در معيت نيروي انتظامي دور مي زنم همراه با انبوه مردمي كه در
پياده رو ها مي روند و مي آيند و آمده اند تا نماز جمعه را وسيله اي براي
برداشتن گامي ديگر در جهت خواسته هايشان قرار دهند پير و جوان و كوچك و
بزرگ در پياده رو ها بالا و پائين و اين ور و آن ور مي روند و منتظر شروع
نمازند. بعلت پر شدن خيابانهاي اطراف دانشگاه نيروي انتظامي از يك
محدوده اي به بعد از رفتن مردم به سمت دانشگاه جلوگيري مي كند، از خط
كشي عبور مي كنم و به جلوي خيابان فروردين مي آيم توي خيابان فروردين و
در محدوده ساختمان ژاندارمري سابق در قرق نيروهاي انتظامي و لباس شخصي ها
و بسيجي هاست.
بعد از بررسي خيابان فروردين به خيابان ارديبهشت ميروم اين
خيابان از لحاظ نيروهاي نظامي و سركوبگر خلوت است به نظر ميرسد بعد نوبت
خيابان فخر رازي است اووه چقدر لباس شخصي يا بقول مردم لش( مخفف لباس
شخصي. )
در پياده رو هاي اين خيابا هرچقدر بخواهي لباس شخصي پيدا مي كني . چند
تا چند تا باهم مشغول صحبت اند. برخي از انها فقط شلوار و پيراهن پوشيده
اند و بعضي شان كه تابلواست اسلحه دارند توي اين هواي 42 درجه كت هاي
دارازي پوشيده اند براي استتار اسلحه شان چند جائي در طول اين خيابان روي
پتو هائي كه توي پياده رو ها انداخته اند ولو شده اند و استراحت مي كنند
و يا بستني و نوشيدني زهر مار مي كنند. برخي از انها با ماشين آمده اند و
دنبال پارك كردن ماشين هايشان هستند تا خيابان جمهوري كه ميرسم همينطور
برادران ذوب در ولايت گوله گوله نشسته اند و گاها برخي از عمليات
قهرمانانه شان كه زدن دختر ها و پيرزنها و پيرمردها و يا جوانان بسن و
سال خودشان تعريف مي كنند و بقيه قهقهه مي زنند. مسجدي كه در تقاطع جمهوري
با فخر رازي قرار دارد پايگاه استراتژيك سركوب به شمار مي رود كه يكبار
در ١٨ تير يك اتوبوس را دانشجوها مقابل درب اين مسجد آتش زدند. داخل مسجد
كه چه عرض كنم، ستاد سركوب همه رقم نيروهاي مخلص با موتور و وسا يل ارعاب از قبيل چوب و چماق و اسلحه و ..... در حال ورود و خروج اند.
برخي از
آنها نگاههاي كنجكاو مرا كه مي بينند سر تا پايم را ور انداز مي كنند به
همين دليل مسيرم را به سمت خيابان كارگر تغيير مي دهم و در تقاطع كارگر و
جمهوري از پياده رو ضلع غربي بالا ميروم به سمت ميدان انقلاب نزديكي هاي
ميدان كه ميرسم از خيابان لبافي نژاد به بالا بازهم از انبوه جمعيت و
نيروي انتظامي كه هر چند قدم گروهي از آنها كنار ديوار ايستاده اند جاي
سوزن انداختن نيست. اين همه در مقايسه با روزهاي جمعه پيشين كه توي اين
خيابان هاي فرعي و حوالي ميدان انقلاب پرنده هم پر نمي زد، نشانه تفاوت
نماز امروز با روزهاي ديگر است. دور ميدان انقلاب كه ميرسم بسمت غرب
ميروم كه به تقاطع جمالزاده برسم اتوبوس هاي شركت واحد كنار خيابان پارك
كرده اند و قطاري از اتوبوس ها كنار خيابان وجود دارد رانندگان واحد توي
پياده روها با لباس متحد الشكل شان كه پيراهن كرم رنگ و شلوار قهوه اي
است نشسته اند و راديو گوش می کنند. ساعت ١٢ گذشته و سخنران قبل از خطبه
ها دارد روده درازي مي كند. يكي دو بار در همين ابتدا گاز اشك آور شليك مي
شود و مردم مقابل دانشگاه را با باتوم پذيرائي مي كنند ظاهرا براي شعار
دادن. پهلوي چند راننده شركت واحد مي نشينم با تركي با آنها كه اغلب ترك
هستند صحبت مي كنم چند زن ميانسال كه از پياده رو رد ميشوند به يكي از
آنها اشاره مي كنند و مي پرسند اين كفتران ولايت رو شما آوردين ؟ اين از
ما بهتران رو ميگم ؟ و منظورشان آن حزب الهي هائيست كه قبل از همه با
نشان دادن كارت مخصوص به دانشگاه وارد شده اند و زمين چمن را اشغال كرده
اند. راننده ها مي خندند و مي گويند ما مردم رو آورديم. خانمي مي پرسد
اينجور روزها نمي تونيد اعتصاب كنيد ؟ راننده اي كه پيش من نشسته مي گويد
قبلا كه همه اتوبوس ها بليطي بودند ميشد اعتصاب كرد كه يكي دو بار بصورت
مختصر اعتصاب كرديم اما الان تعدادي از اتوبوس ها را به راننده ها فروخته
اند و آنها را مجاز كرده اند كه بجاي بليط كرايه بگيرند و اينها هم بخاطر
پرداخت قسط اتوبوسشان به اعتصاب شكن تبديل شده اند. از اسانلو مي پرسم مي
گويد كه برايش پاپوش دوخته اند و گفته اند اسلحه داشته است و رفقاي ديگرش
هم تائيد مي كنند.
ساعت از يك گذشته كه رفسنجاني خطبه هايش شروع مي شود. توي خيابان همينطور مردم نشسته اند و باهم صحبت مي كنند همه مخالف احمدي
نژادند و اثري از نيروهاي پيرو ولايت در پياده رو ها نيست. خطبه اول به
آخر نرسيده كه روبروي دانشگاه باز هم گاز اشك آور شليك مي كنند توي پياده
روئي كه ما نشسته ايم يك لباس شخصي با يك جوان گلاويز مي شود و مردم لباس
شخصي را كتك مي زنند. افراد نيروي انتظامي وارد معركه مي شوند و با حمايت
باتوم جوانك لش را حمايت مي كنند.
آنسوتر موتور سوارهاي ضد شورش كه يكي راننده موتور است و آنكه در تركش نشسته با باتومش به ضربن ضربا مي پردازد.به گروهي از مردم كه شعار مي دهند حمله ور مي شوند و جوانكي را ميزنند كه
زمين مي خورد و موتورسواربعدي هم از رويش رد مي شود مردم جوانك را كه از
حال رفته بلند مي كنند و بكناري مي برند و رويش آب مي ريزند تا حالش سر
جايش بيايد. بخير گذشته و جاييش نشكسته است مادران و زنان صداي نفرين و
ناله شان بلند مي شود نيروي انتظامي به مغازه ها دستور داده اند كه كركره
ها را پائين بكشند و شرو ع به اخطار به مردم مي كنند كه پراكنده شوند.
هرچند هنوز خطبه دوم تمام نشده است و مردم را به خيابانهاي فرعي شيفت مي
دهند.
يكبار توي موتورسوارها توي پياده رو گير مي افتم براي فرار دير شده
است چند نفر نيروي انتظامي كنار ديوار توي پياده رو ايستاده اند تا
موتورسوارها رد شوند در آخرين لحظه تصميم مي گيرم خودم را بين دو نفر
نيروي انتظامي قرار داده و بديوار تكيه دهم و موفق مي شوم از كتك رهائي
يابم.
نماز در حال اتمام است و خيابانها متشنج اند توي خيابان جمالزاده
شمالي مردم آتش روشن كرده اند كه زبانه هاي آن يكي دو متر بلند است مردم
شرو ع مي كنند به شعار دادن و توي كوچه هاي بين خيابا كارگر جنوبي و
جمالزاده جمع مي شوند از جمالزاده شمالي هم مردم مي آيند و توي خيابان
انقلاب به هم مي پيونديم رفته رفته جمعيت زيادي از اطراف به ما اضافه مي
شوند. مسير مشخص مي شود به سمت ميدان آزادي شعار ها : "مرگ برديكتاتور"
"سهراب ما نمرده اين دولته كه مرده" " الله اكبر" " كشتي جوانان وطن .....
مرگ برتو مرگ برتو " "مجتبي بميري رهبري رو نگيري" " زنداني سياسي
آزاد بايد گردد" "نصر ومن الله و فتح قريب مرگ براي دولت مرم فريب"
"ايران شده فلسطين مردم چرا نشستين" و..... جمعيت حدود ده هزار نفر است
ماشين ها هم بوق مي زنند و اعلام هم بستگي مي كنند نيروها ي انتظامي در
سر هر چهار راه سعي مي كنند با توصيه جمعيت را متفرق كنند اما جمعيت بعد
از توقف و صحبتي كوتاه با نيروي انتظامي از هر چهار راهي عبور مي كند
اسكندري نواب .... به پيش با شعار و كف زدن از نواب مي گذريم از مقابل
كلانتري مبارزه با مواد مخدر قرارگاه پليس راهنمائي و همينطور پيش مي
رويم در سر چهارراه شادمان دوبار موتورسوارها و لباس شخصي ها حمله مي
كنند و گاز اشك آور شليك مي كنند وراهپيمائي ادامه پيدا مي كند.
در
خيابانهاي فرعي لباس شخصي ها و بسيجي ها ايستاده اند و در برخي موارد
باهم اختلاف پيدا كرده و يكي بدو هم مي كنند و سر همديگر داد مي كشند
وانت بارهائي مملو از بسيجي و لباس شخصي در حال رفت و آمدند. آخرين مقاومت
ها در سر خيابان زنجان مي شكند و مردم متفرق مي شوند.