بیداران

  دادخواهی برای حقیقت و عدالت

بازگشت به صفحه نخست > خاوران > بولدوزرها همچنان خاوران را ویران می کنند

بولدوزرها همچنان خاوران را ویران می کنند

نامه ای به بیداران در باره خاوران -بهمن ٨٧

شنبه 9 مه 2009

به قسمت کانالها بر گشتیم . نا گهان تکه های لباس به صورت کاملا پو سیده لا به لای خاکها به چشمم خورد ،ژاکت ، زیر پوش، پتو توجه‌ام را جلب کرد. فکر کردم اشتباه می کنم ولی دقت که کردم مطمئن شدم . به بقیه گفتم. آنها از من پریشان ترشدند، همه متو جه شده بودیم که قسمتهای کانال خیلی عجولانه دوباره زیر و رو شده است، ردیفهای درخت کا ری فقط به اندازه لازم شیار خورده و هنوزدرختها را آبیاری نکرده‌اند. ظاهرا طرح ساماندهی فعلا شامل آبیاری نیست! چندتا لباس شخصی در بیرون و داخل می لولیدند و خانواده هایی هم مثل ما تازه خبرتغییرات را شنیده بودند، آمده بودند.

خبر ویران کردن خاوران را که شنیدیم از شهرستان به تهران آمدیم. به خاوران رفتیم. در بازار گل به چند تن از خانواده ها بر خوردم ، با هم گل و شن رنگی خریدیم و رفتیم. پلاکارد پارچه ای زردی که روی آن نو شته بود "طرح ساماندهی گورستانهای اقلیتهای مذ هبی" همچنان سر جایش بود، در حالی که همه می دانند عزیزان ما اقلیت مذهبی نبودند و این را
دفعه پیش هم به مسئولان رژیم در خاوران گفته بودیم . کسانی که مکان عزیزانشان را می دانستند مشغول تزئین بودند.

ما هم که عزیزانمان در کانالها دفن بودند به سمت کانالها رفتیم و گلها و شنها را بر این قسمتها ریختم. بعد از چند لحظه متو جه شدم نیرو هایی انتظامی امده و با چند تن از مادران صحبت می کنند جلو رفتم می گفتند به ما گفته شده "اگر کسی آمد اطلاع بدهیم" . گفتیم چرا ؟ مگه پارک نیست ؟ خو دتان گفتید برایتان سامان داده ایم ونگفتید نیائید. جر و بحث بالا گرفت ضمن آنکه مدعی شدند "ما کاره ای نیستیم فقط وظیفه داریم" با عصبانیت رفتند.

به قسمت کانالها بر گشتیم . نا گهان تکه های لباس به صورت کاملا پو سیده لا به لای خاکها به چشمم خورد ،ژاکت ، زیر پوش، پتو توجه‌ام را جلب کرد. فکر کردم اشتباه می کنم ولی دقت که کردم مطمئن شدم . به بقیه گفتم. آنها از من پریشان ترشدند، همه متو جه شده بودیم که قسمتهای کانال خیلی عجولانه دوباره زیر و رو شده است، ردیفهای درخت کا ری فقط به اندازه لازم شیار خورده و هنوزدرختها را آبیاری نکرده‌اند. ظاهرا طرح ساماندهی فعلا شامل آبیاری نیست! چندتا لباس شخصی در بیرون و داخل می لولیدند و خانواده هایی هم مثل ما تازه خبرتغییرات را شنیده بودند، آمده بودند.

مادران پریشانی‌شان را پنهان نمی کردند. بود . نمی توانم حال و روز خانواده ها را توصیف کنم ، قلب ها از شدت خشم تاب ماندن در قفس نداشت، آخر آذر ٦٧ هم این صحنه ها را دیده بودیم مو ، پتو، لباس ، شلوار و......

چه بگویم. همین. گفتم این چند خط را برایتان بنویسم تا در بیداران منتشر کنید.
بهمن ٨٧

#socialtags